part6
part6
ممد: دیانا
دیا: بله
ممد: وسایلت رو جمع کن
دیا: گفتم که من نمیرم
ممد: اگه نری منو میکشن
دیا: بکشن الانم وجودت برام ارزشی نداره
ممد: دختره ی حیف نون ی چک محکم بهش زدم
دیا: اشغال نکن دیگع
ممد: بری اونجا ادبتو درس میکنن
دیا: گفتم من اونجا نمیررررممممم
ممد: صداتو واسه من بلند نکن صدای من از تو بلند تره
دیا: 😢😭
ممد: وسایلتو جمع کن فردا باس بری تمام
دیا: رفت بیرونو شروع کردم به گریه کردن و زنگ زدم بع نیکا
مکالمه (نیکا🧡دیا🤍)
🤍سلام خوبی
🧡سلام خوشگله من خوبم تو چطوری
🤍خوبم
🧡چرا صدات اینجوریه گریه کردی؟
🤍اره 😭
🧡چرا چیشده
🤍کل ماجرا رو واسش تعریف کردم و نیکا شاید این اخرین تماس منو تو باشه
🧡مگه من میزارم
🤍دست منو تو نیس
🧡ادرس اونجارو واسه من میفرستی هر هفته میام اونجا
🤍نیکا نمیشه
🧡دانشگاه کع میای
🤍معلوم نیس
🧡ای وای
🤍اوم نیکا من دیگه برم بخوابم
🧡باشه شبت بخیر عزیزم
🤍نیکا دلم برات میشه😭
🧡منم همینطور به امید دیدار
🤍بای
🧡بای
پایان مکالمه
صب ساعت 8
دیا: پاشدم که اومد داخل
ممد: بدو اماده شو باس بری
دیا: لباسامو پوشیدم و ی کیف ورداشتم کع وسایلم رو گذاشته بودم توش و رفتم پایین که ممد درو بست من موندم و یه ماشین که ی پسر کنارش بود نمیدونستم چیکار کنم که پسره اومد سمتم
ممد: دیانا
دیا: بله
ممد: وسایلت رو جمع کن
دیا: گفتم که من نمیرم
ممد: اگه نری منو میکشن
دیا: بکشن الانم وجودت برام ارزشی نداره
ممد: دختره ی حیف نون ی چک محکم بهش زدم
دیا: اشغال نکن دیگع
ممد: بری اونجا ادبتو درس میکنن
دیا: گفتم من اونجا نمیررررممممم
ممد: صداتو واسه من بلند نکن صدای من از تو بلند تره
دیا: 😢😭
ممد: وسایلتو جمع کن فردا باس بری تمام
دیا: رفت بیرونو شروع کردم به گریه کردن و زنگ زدم بع نیکا
مکالمه (نیکا🧡دیا🤍)
🤍سلام خوبی
🧡سلام خوشگله من خوبم تو چطوری
🤍خوبم
🧡چرا صدات اینجوریه گریه کردی؟
🤍اره 😭
🧡چرا چیشده
🤍کل ماجرا رو واسش تعریف کردم و نیکا شاید این اخرین تماس منو تو باشه
🧡مگه من میزارم
🤍دست منو تو نیس
🧡ادرس اونجارو واسه من میفرستی هر هفته میام اونجا
🤍نیکا نمیشه
🧡دانشگاه کع میای
🤍معلوم نیس
🧡ای وای
🤍اوم نیکا من دیگه برم بخوابم
🧡باشه شبت بخیر عزیزم
🤍نیکا دلم برات میشه😭
🧡منم همینطور به امید دیدار
🤍بای
🧡بای
پایان مکالمه
صب ساعت 8
دیا: پاشدم که اومد داخل
ممد: بدو اماده شو باس بری
دیا: لباسامو پوشیدم و ی کیف ورداشتم کع وسایلم رو گذاشته بودم توش و رفتم پایین که ممد درو بست من موندم و یه ماشین که ی پسر کنارش بود نمیدونستم چیکار کنم که پسره اومد سمتم
۱۱.۴k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.