مافیا ی عاشق
مافیا ی عاشق
p32
ویو ته
از خواب بیدار شدم دیدم که ا.ت داره گریه میکنه بعدش متوجه شدم که خوابه و خواب بد دیده سریع بغل کردم و گونش رو بوسیدم
ا.ت: صبح بخیر عشقم
ته: صبح بخیر
ته: بریم صبحونه بخوریم؟
ا.ت: بریم
راوی: خب اینا صبحونه خوردن بعد با جولیا رفتن پارک باهم به بازی کردن جولیا نگا میکردن
ته: اهه من خسته شدمممم بریم خونه؟
ا.ت: باشه برو جولیا رو بیار
ته: باشه
۱سال بعد.....
ویو ا.ت
خب الان یکساله که منو ته ازدواج کردیم و جولیا هم ی سالشه
ویو ته
شرکت بودم که یهو کوک وارد اتاق کارم شد
کوک: سلامم
ته: علیک
کوک: برنامت واس امشب چیه؟
ته: هیچی
کوک: اسکللل امشب تولد ا.تهههه
ته: واد ف...
ته: یادم رفته بود...
کوک: کدوم شوهری تولد زنشو یادش میره (تیکه)
ته: خب باشه فهمیدم تیکه ننداز الان که کارم تموم شد میرم ی فکری میکنم
کوک: هعیییی
(کوک رفت و دوتا ابجو خرید اومد و با ته ابجو خوردن بعدشم راه افتادن برای خرید کادو)
ویو ته
ی لباس خیلی خوشگل دیدم و از اون جایی که ا.ت خیلی لباس دوست داره براش خریدمش رفتیم گل فروشی ی دسته گل فوق بزرگ براش خریدم همراه ی بسته شیرینی و یه عروسک خرسی
کوکم گفت ی چیزی براش خریده ولی نگف چیه
ویو ا.ت
حدودا دوازده شب بود نگران ته شدم خواستم زنگ بزنم که دیدم کوک ایفونو زد درو زدم که یهو صدای جولیا درومد رفتم بغلش گرفتم و ارومش کردم که یهو...
p32
ویو ته
از خواب بیدار شدم دیدم که ا.ت داره گریه میکنه بعدش متوجه شدم که خوابه و خواب بد دیده سریع بغل کردم و گونش رو بوسیدم
ا.ت: صبح بخیر عشقم
ته: صبح بخیر
ته: بریم صبحونه بخوریم؟
ا.ت: بریم
راوی: خب اینا صبحونه خوردن بعد با جولیا رفتن پارک باهم به بازی کردن جولیا نگا میکردن
ته: اهه من خسته شدمممم بریم خونه؟
ا.ت: باشه برو جولیا رو بیار
ته: باشه
۱سال بعد.....
ویو ا.ت
خب الان یکساله که منو ته ازدواج کردیم و جولیا هم ی سالشه
ویو ته
شرکت بودم که یهو کوک وارد اتاق کارم شد
کوک: سلامم
ته: علیک
کوک: برنامت واس امشب چیه؟
ته: هیچی
کوک: اسکللل امشب تولد ا.تهههه
ته: واد ف...
ته: یادم رفته بود...
کوک: کدوم شوهری تولد زنشو یادش میره (تیکه)
ته: خب باشه فهمیدم تیکه ننداز الان که کارم تموم شد میرم ی فکری میکنم
کوک: هعیییی
(کوک رفت و دوتا ابجو خرید اومد و با ته ابجو خوردن بعدشم راه افتادن برای خرید کادو)
ویو ته
ی لباس خیلی خوشگل دیدم و از اون جایی که ا.ت خیلی لباس دوست داره براش خریدمش رفتیم گل فروشی ی دسته گل فوق بزرگ براش خریدم همراه ی بسته شیرینی و یه عروسک خرسی
کوکم گفت ی چیزی براش خریده ولی نگف چیه
ویو ا.ت
حدودا دوازده شب بود نگران ته شدم خواستم زنگ بزنم که دیدم کوک ایفونو زد درو زدم که یهو صدای جولیا درومد رفتم بغلش گرفتم و ارومش کردم که یهو...
۵.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.