"تيمارستان صورتی" پارت بیستم
ویو جیمین
سویون:ا/ت..از ک..ی ای..اینجایی.؟
ا/ت:خیلی وقته اینجام..داشتین درمورد چی حرف میزدین..
جیمین:هیچی ..به تو مربوط نیست..
ا/ت:مطمئنی؟
جیمین:مطمئنم*سرد*
ا/ت:میرم بالا..شب خوش..
این چه مرگش شده؟نکنه پدر چیزی بهش گفته
تهیونگ:توپش پر بود..
سویون و جیمین:خفه..
تهیونگ:اروم بابا حرفی نزدم..جیمین با هیونگت درست حرف بزن..سویون تو هم با شوهرت..
سویون:تهیونگگگگگاااا
جیمین:هیونگگگگگگگگگگگ
تهیونگ:یا خدا ..من میرم پیش پسرمم..
ویو ا/ت
نه به حرف باباش نه به حرف خودش ..اینا دیگه کین خداااا.. وای سرم گیج میره..
"اینا دیگه کین اخهه؟ا/تتت بیا اینجا.. چیشدهه کجاییی؟بیا بیروننن پیدات کنمممم..نمیشههه.."ای..اینا چیه؟نشستم رو تخت..من چم شده؟بهتره بخوابم ..شاید توهم دارم میزنم..
/فردا صبح/
چشمام رو باز کردم که آجوما و سویون توی صورتم بودن دقیقااا
ا/ت:*جیغغغغ بدبخت از روی تخت افتاد*
سویون:وااییی چت شد
اجوما:خانوم خوبینن؟یعنی ا/ت خوبی دخترمم؟
ا/ت:خوبم خوبم..شما چرا اینجایین؟
اجوما:اومدیم بیدارت کنیم..چقدر میخوابی دختر؟
ا/ت:مگه ساعت چنده؟
آجوما:۱۲
ا/ت:واایی خیلی خوابیدمممم..باشه شما برین منم الان میام..صبحانه خوردین؟
سویون:*خنده*نه میخواستی تا الان منتظرت بمونیم؟معلومه که خوردیم..اجوما بریم..
واای چقد میخوابم..پاشدم آماده شدم آرایش لایت کردم لباسام رو پوشیدم*اسلاید بعد*و رفتم پایین خونه خالی بود تقریبا...که صدایی از پشت سرم شنیدم..جیمین بود با چندتا پسر..چقد زیادن اینا..
.
.
.
بچه ها ببخشید کم نوشتم نمیتونم..حمایت نمیکینننن🥲شرط بزارم؟40لایک فعلا تا وقتی زیاد شدیم زیادشون میکنم ماچ بهتون
سویون:ا/ت..از ک..ی ای..اینجایی.؟
ا/ت:خیلی وقته اینجام..داشتین درمورد چی حرف میزدین..
جیمین:هیچی ..به تو مربوط نیست..
ا/ت:مطمئنی؟
جیمین:مطمئنم*سرد*
ا/ت:میرم بالا..شب خوش..
این چه مرگش شده؟نکنه پدر چیزی بهش گفته
تهیونگ:توپش پر بود..
سویون و جیمین:خفه..
تهیونگ:اروم بابا حرفی نزدم..جیمین با هیونگت درست حرف بزن..سویون تو هم با شوهرت..
سویون:تهیونگگگگگاااا
جیمین:هیونگگگگگگگگگگگ
تهیونگ:یا خدا ..من میرم پیش پسرمم..
ویو ا/ت
نه به حرف باباش نه به حرف خودش ..اینا دیگه کین خداااا.. وای سرم گیج میره..
"اینا دیگه کین اخهه؟ا/تتت بیا اینجا.. چیشدهه کجاییی؟بیا بیروننن پیدات کنمممم..نمیشههه.."ای..اینا چیه؟نشستم رو تخت..من چم شده؟بهتره بخوابم ..شاید توهم دارم میزنم..
/فردا صبح/
چشمام رو باز کردم که آجوما و سویون توی صورتم بودن دقیقااا
ا/ت:*جیغغغغ بدبخت از روی تخت افتاد*
سویون:وااییی چت شد
اجوما:خانوم خوبینن؟یعنی ا/ت خوبی دخترمم؟
ا/ت:خوبم خوبم..شما چرا اینجایین؟
اجوما:اومدیم بیدارت کنیم..چقدر میخوابی دختر؟
ا/ت:مگه ساعت چنده؟
آجوما:۱۲
ا/ت:واایی خیلی خوابیدمممم..باشه شما برین منم الان میام..صبحانه خوردین؟
سویون:*خنده*نه میخواستی تا الان منتظرت بمونیم؟معلومه که خوردیم..اجوما بریم..
واای چقد میخوابم..پاشدم آماده شدم آرایش لایت کردم لباسام رو پوشیدم*اسلاید بعد*و رفتم پایین خونه خالی بود تقریبا...که صدایی از پشت سرم شنیدم..جیمین بود با چندتا پسر..چقد زیادن اینا..
.
.
.
بچه ها ببخشید کم نوشتم نمیتونم..حمایت نمیکینننن🥲شرط بزارم؟40لایک فعلا تا وقتی زیاد شدیم زیادشون میکنم ماچ بهتون
۱۱.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.