"سناریو"
وقتی باهاش قهری نمیدونه چطوری از دلت دراره "تو ذهنش"
نامجون:طبق چیزی که تو این مدت ازش فهمیدم اصلا نباید قهر میکرد...اون کتابی که در مورد دخترا بودو کجا گذاشتم یعنی...
جین:آیگوووو الان باید برم بگم ببخشید؟ یا یچیزی براش بخرم بفرستم؟کی فکرشو میکرد ورلدواید هندسام مجبور بشه از کسی عذر بخواد!
شوگا:"محو در افق و بدبختیای زندگی"
جی هوپ:این خوبه...نه اینکی...اینکه مال سر مزاره...حتما باید گل بخرم؟
جیمین:اگه این موقع شب برم خونشون...نمیگه برای کار دیگهای اومدم؟ ا.ت از نامجون هیونگم منحرف تره اگه ساعت سه شب بهش زنگم بزنم باز فکرای خوبی نمیکنه!
تهیونگ:دیگه فکر نکنم چیزی باشه که براش نخریده باشم...اینا رو چجوری با پیک بفرستم نمیشه...باید بوعلی بار بیاد ببره!
جونگ کوک:"ذهنش خالی میشه".....
دقایقی بعد......:
نامجون هیونگ من چه گوهی بخورمممممم ا.ت باهام حرف نمیزنهههه
نامجون:طبق چیزی که تو این مدت ازش فهمیدم اصلا نباید قهر میکرد...اون کتابی که در مورد دخترا بودو کجا گذاشتم یعنی...
جین:آیگوووو الان باید برم بگم ببخشید؟ یا یچیزی براش بخرم بفرستم؟کی فکرشو میکرد ورلدواید هندسام مجبور بشه از کسی عذر بخواد!
شوگا:"محو در افق و بدبختیای زندگی"
جی هوپ:این خوبه...نه اینکی...اینکه مال سر مزاره...حتما باید گل بخرم؟
جیمین:اگه این موقع شب برم خونشون...نمیگه برای کار دیگهای اومدم؟ ا.ت از نامجون هیونگم منحرف تره اگه ساعت سه شب بهش زنگم بزنم باز فکرای خوبی نمیکنه!
تهیونگ:دیگه فکر نکنم چیزی باشه که براش نخریده باشم...اینا رو چجوری با پیک بفرستم نمیشه...باید بوعلی بار بیاد ببره!
جونگ کوک:"ذهنش خالی میشه".....
دقایقی بعد......:
نامجون هیونگ من چه گوهی بخورمممممم ا.ت باهام حرف نمیزنهههه
۵۸.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.