اولین سفر تنهایی🧡🍂p ۷
[پنج روز بعد ]
ویو لیا💜✝
الان تقریبا یک هفته ای میشه که سومی کره هست من به پدرو مادرش گفتم که بیمارستان هست و اینا اونا هم گفتن بچمون پیش تو امنیت جانی نداره وقتی از بیمارستان مرخص شد براش بیلیت رزرو کردن تا برگرده امریکا و من گفتم که اون بر نمیگره دلش میخواد اینجا زندگی کنه اونا هم گفتن غلط کرده و گوشی رو قط کردن یه لحظه داشتم به سومی فکر میکردم که یادم افتاد امروز از بیمارستان مرخص میشه و با جیمین میرن امارتش منم خونمو فروختم و کوک یه امارت خرید و الان داریم تو اون زندگی میکنیم
رفتم و کلللللللللللل امارت رو دیدم ولی کوک رو پیدا نکردممم اخه اون خرگوش خنگ کجاست ولش برم اماده شم برم پیش سومی اماده شدم و رفتم پیش سومی (عکس لباسش رو میزارم) رسیدم و سریع رفتم تو اتاقش و دیدم داره بلند میشه و جیمین هم داره کمکش میکنه
لیا:بد موقع مزاحم شدم
سومی:عههه کره خر نه مراحمی
لیا:نمیدونستم خرررر داری مرخص میشی از دامپزشکی انگلت خوب شود
سومی:اولا تو خری و دومن انگل رو تو داشتی نه من کرمو
جیمین:ایییی بابا دعوا نکنید
لیا و سومی:ب ت چ «مخفف به تو چه»
جیمین:عه این توری هاست سومی خانم بزار بریم خونه تنبیهت میکنم وایسا
سومی:مشتاقانه منتظرم
لیا:اووووووووووووووووو پیش من از این حرف های حال به هم زن نزنید
جیمین و سومی:تو گوش نده
لیا:خب جیمین از کوک خبر داری
جیمین:امممم نه (با استرس)
لیا:خب چرا استرس داری
جیمین :هیچی
سومی:موچی بریم
جیمین:باشه بریم
جیمین سومی رو براید استایل بغل کرد و رفتن سمت ماشین
سومی:لیا بیا(اروم جوری که لیا بشنوه)
لیا:جانم
سومی:فکر کنم یه خبرایی هست از کوک بهت خبر میدم
لیا:اوکی فقط سریع
سومی :باشه
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
اسلاید دوم عکس لباس لیا 🖤
ویو لیا💜✝
الان تقریبا یک هفته ای میشه که سومی کره هست من به پدرو مادرش گفتم که بیمارستان هست و اینا اونا هم گفتن بچمون پیش تو امنیت جانی نداره وقتی از بیمارستان مرخص شد براش بیلیت رزرو کردن تا برگرده امریکا و من گفتم که اون بر نمیگره دلش میخواد اینجا زندگی کنه اونا هم گفتن غلط کرده و گوشی رو قط کردن یه لحظه داشتم به سومی فکر میکردم که یادم افتاد امروز از بیمارستان مرخص میشه و با جیمین میرن امارتش منم خونمو فروختم و کوک یه امارت خرید و الان داریم تو اون زندگی میکنیم
رفتم و کلللللللللللل امارت رو دیدم ولی کوک رو پیدا نکردممم اخه اون خرگوش خنگ کجاست ولش برم اماده شم برم پیش سومی اماده شدم و رفتم پیش سومی (عکس لباسش رو میزارم) رسیدم و سریع رفتم تو اتاقش و دیدم داره بلند میشه و جیمین هم داره کمکش میکنه
لیا:بد موقع مزاحم شدم
سومی:عههه کره خر نه مراحمی
لیا:نمیدونستم خرررر داری مرخص میشی از دامپزشکی انگلت خوب شود
سومی:اولا تو خری و دومن انگل رو تو داشتی نه من کرمو
جیمین:ایییی بابا دعوا نکنید
لیا و سومی:ب ت چ «مخفف به تو چه»
جیمین:عه این توری هاست سومی خانم بزار بریم خونه تنبیهت میکنم وایسا
سومی:مشتاقانه منتظرم
لیا:اووووووووووووووووو پیش من از این حرف های حال به هم زن نزنید
جیمین و سومی:تو گوش نده
لیا:خب جیمین از کوک خبر داری
جیمین:امممم نه (با استرس)
لیا:خب چرا استرس داری
جیمین :هیچی
سومی:موچی بریم
جیمین:باشه بریم
جیمین سومی رو براید استایل بغل کرد و رفتن سمت ماشین
سومی:لیا بیا(اروم جوری که لیا بشنوه)
لیا:جانم
سومی:فکر کنم یه خبرایی هست از کوک بهت خبر میدم
لیا:اوکی فقط سریع
سومی :باشه
ادامه دارد......
اسکی ممنوع❌
اسلاید دوم عکس لباس لیا 🖤
۶.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.