قرمه سبزی به سبک هندسام پارت چهار
در حال راه افتادن...
و رسیدن.....
ا. ت:سلامممم
یونگی اوپا کوشی؟
( بچه ها ببخشید من دیشب هیونگ و اوپا رو جابهجا نوشتم😁💚)
یونگی:بوی نارنگی میاد...
کوک:نارنگی با طعم شیر موز....
باقلوااا
جین:داشتم پشت سر شون در رو می بستم که روی زمین یه عکس پیدا کردم
ا. ت این مال توعه؟
ا. ت:ببینم!
وقتی عکس رو دیدم اشکم اومد تا اومد پاک کنم ته اوپا مچم رو گرفت.... لعنت به این شانس( چیه میخواین عکسو بگم)
یونگی:در حال بلعیدن تمالممم نارنگی ها،
بده من میدونم این کیه... اوخ اوخ خاطرات کودکیشه ابن عکس خودشو پسر عموشه...
اون ازش نفرت داره در حد این سبد نارنگی...
نه بیشتر
جیمین:تو از کجا میدونی هیونگ؟
یونگی:روز های اول که اومدیم به کمپانی بعد گذشت زمان بهم گفت... گفت که دوست داشت خواننده بشه و از اون حال گرفته بیاد بیرون گرچه اون یه پیشی شیطون بود...
( اشکتون در اومد نه؟ )
جین:اوهوم اون خیلی شیطونهههه
یونگی:اون میگفت وقتی که بچه تر بود وقتی پسر عموش به دنیا اومد احساس میکرد که توجه نمیشه... بهش... درواقع میشد اما اون واقعا یه جوری زده شده بود نمی تونست این رفتار ها رو تحمل کنه کار اشتباه اون میکرد می خندیدن میگفتن بچس
اشکال نداره... داشت حرصم در می اومد که یهو ادامه ی حرفم بلند شد( منظورش داد)
و رسیدن.....
ا. ت:سلامممم
یونگی اوپا کوشی؟
( بچه ها ببخشید من دیشب هیونگ و اوپا رو جابهجا نوشتم😁💚)
یونگی:بوی نارنگی میاد...
کوک:نارنگی با طعم شیر موز....
باقلوااا
جین:داشتم پشت سر شون در رو می بستم که روی زمین یه عکس پیدا کردم
ا. ت این مال توعه؟
ا. ت:ببینم!
وقتی عکس رو دیدم اشکم اومد تا اومد پاک کنم ته اوپا مچم رو گرفت.... لعنت به این شانس( چیه میخواین عکسو بگم)
یونگی:در حال بلعیدن تمالممم نارنگی ها،
بده من میدونم این کیه... اوخ اوخ خاطرات کودکیشه ابن عکس خودشو پسر عموشه...
اون ازش نفرت داره در حد این سبد نارنگی...
نه بیشتر
جیمین:تو از کجا میدونی هیونگ؟
یونگی:روز های اول که اومدیم به کمپانی بعد گذشت زمان بهم گفت... گفت که دوست داشت خواننده بشه و از اون حال گرفته بیاد بیرون گرچه اون یه پیشی شیطون بود...
( اشکتون در اومد نه؟ )
جین:اوهوم اون خیلی شیطونهههه
یونگی:اون میگفت وقتی که بچه تر بود وقتی پسر عموش به دنیا اومد احساس میکرد که توجه نمیشه... بهش... درواقع میشد اما اون واقعا یه جوری زده شده بود نمی تونست این رفتار ها رو تحمل کنه کار اشتباه اون میکرد می خندیدن میگفتن بچس
اشکال نداره... داشت حرصم در می اومد که یهو ادامه ی حرفم بلند شد( منظورش داد)
۳.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.