آشنایی خونین~°
آشنایی خونین~°
p 10
تهیونگ:رایتی یونا کجاس؟
ات:یونا؟...اممم نمیدونم ما از هم جدا شدیم تا تورو پیدا کنیم بعد که من تورو پیدا کردم هر چی یونا رو صدا زدم نیومد
یهو صدای جیغ اومد!
تهیوتگ:این...این صدای یوناس
ات:یعنی چه اتفاقی افتاده من میرم تو تکون نخوری ها وگرنه بدتر میشی
تهیونگ:نه منم میام
ات:چیچیو منم میاد بدتر میشی من الان میرم و زود برمیگردم
تهیونگ:ات.....مواظب خودت باش
ات:تو هم همینطور
ویو ات:
رفتم ببینم چه خبره که دیدم آقای پارک افتاده رو زمین و یونا از ترس داره میلرزه
ات:یونا چی شده؟
یونا:آقای ......پاارکک.....مرده😭😭😭😭🥱
ات:چی؟میا مطمئنی؟
یونا:آره.....بیا ....نبضش رو بگیر
رفتم نبضش رو گرفتم واقعا نمیزد یعنی آقای پارک مرده بود!
۱ ماه بعد
ویو ات:
یک ماهی از فوت آقای پارک میگذشت و تهیونگ تو این مدت خیلی سرد و خشن شده و دیگه مهربون نیست آخه آقای پارک رو از پدر خودش بیشتر دوست داشت که به دست لی وون از دنیا رفت
ات:تهیونگ
تهیونگ:چیه؟(سرد)
ات:میشه باهم حرف بزنیم
تهیوتگ:نه الان کار دارم
ات:ولی آخه......
تهیونگ:ات گفتم کار دارم مزاحم نشو!(جدی و سرد)
ات:تهیونگ تو قبلا باهام مهربون بودی و همیشه بهم ابراز علاقه میکردی ولی چرا چرا از وقتی که آقای پارک مرده دیگه بهم اهمیت نمیدی انگار من مردم حتی اگه بمیرم هم تو بهم اهمیت نمیدی و.......(با داد)
تهیونگ:خفه شو دخترهی عوضی!(داد و عربده)
از جلو چشمام برو اونور فقط یکبار دیگه اینطوری با من حرف بزنی من میدونم و تو.
فهمیدی(عربده )
ات:باشه
امیدوارم خوشتون اومده باشه😇
فالو و لایک یادت نره😘
p 10
تهیونگ:رایتی یونا کجاس؟
ات:یونا؟...اممم نمیدونم ما از هم جدا شدیم تا تورو پیدا کنیم بعد که من تورو پیدا کردم هر چی یونا رو صدا زدم نیومد
یهو صدای جیغ اومد!
تهیوتگ:این...این صدای یوناس
ات:یعنی چه اتفاقی افتاده من میرم تو تکون نخوری ها وگرنه بدتر میشی
تهیونگ:نه منم میام
ات:چیچیو منم میاد بدتر میشی من الان میرم و زود برمیگردم
تهیونگ:ات.....مواظب خودت باش
ات:تو هم همینطور
ویو ات:
رفتم ببینم چه خبره که دیدم آقای پارک افتاده رو زمین و یونا از ترس داره میلرزه
ات:یونا چی شده؟
یونا:آقای ......پاارکک.....مرده😭😭😭😭🥱
ات:چی؟میا مطمئنی؟
یونا:آره.....بیا ....نبضش رو بگیر
رفتم نبضش رو گرفتم واقعا نمیزد یعنی آقای پارک مرده بود!
۱ ماه بعد
ویو ات:
یک ماهی از فوت آقای پارک میگذشت و تهیونگ تو این مدت خیلی سرد و خشن شده و دیگه مهربون نیست آخه آقای پارک رو از پدر خودش بیشتر دوست داشت که به دست لی وون از دنیا رفت
ات:تهیونگ
تهیونگ:چیه؟(سرد)
ات:میشه باهم حرف بزنیم
تهیوتگ:نه الان کار دارم
ات:ولی آخه......
تهیونگ:ات گفتم کار دارم مزاحم نشو!(جدی و سرد)
ات:تهیونگ تو قبلا باهام مهربون بودی و همیشه بهم ابراز علاقه میکردی ولی چرا چرا از وقتی که آقای پارک مرده دیگه بهم اهمیت نمیدی انگار من مردم حتی اگه بمیرم هم تو بهم اهمیت نمیدی و.......(با داد)
تهیونگ:خفه شو دخترهی عوضی!(داد و عربده)
از جلو چشمام برو اونور فقط یکبار دیگه اینطوری با من حرف بزنی من میدونم و تو.
فهمیدی(عربده )
ات:باشه
امیدوارم خوشتون اومده باشه😇
فالو و لایک یادت نره😘
۶.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.