عشق پنهان.
21
#لیسا
نه.....ن......گی چه سول......اون نباید عمر جاودانه داشته باشه نه همچین چیزی ممکن نیست این همون فردی باشه که من از ترس دارم
من:دستا بالا وگرنه میمیری.
چه سول:فک کردی میترسم ملکه
من:هه پس خودتی اره.
دستام رو به نشونه این که بسه بالا بردم دست از شلیک برداشتن
چه سول:مشتاق دیدار الکساندرا
من:مشتاق دیدار تر گی چه سول.ما الان تو باجه زمانی هستیم که میتونیم انتقام مون رو بگیرم ولی الان نه چون الان من اومدم چیزای که برای من هستن رو بگیرم
چه سول:چی میخوای بانوی کوچیک
من:هیچی فق میخوام بهت بگم از من دوری کن چون میمیری من نفرین توام
چه سول:ها ها ها ها هاهاهاهاهاها فک کردی من از تو میترسم هان هاهاها
من:هه نمیدونم شاید بترسی 😏من الان بهت میگم فرار کن چون میمیری
بدون این گه نگاهم کن از پنجره پرید بیرون و رفت قلبم شروع کرد به تپش اه این قلب لامصب چش بود نهههه دخترااااااااا زود بیسمم رو در اوردم و بهشون گفدم که بیان
جنی با دو اومد سمتم
جنی:اجی چی شد چیکار کردی اون مرد کی بود باهاش حرف میزدی
من:برگشته،قاتل مامان بابام برگشته گی چه سول برگشته!
..................
با جنی برگشتیم قصر زود رفتم اتاقم که زود مادام فی با نگرانی اومد سمتم.
مادام:بانوی من شما سلامتین.
من:مادام من خوبم میتونی بری
مادام:بله ولی بیشتر مواضب خوتون باشید.
من:اوکی
وقتی رفت رفتم رو تختم دراز کشیدم به گوشیم نگاه کردم دیدم عهههه این همه زنگ چیه خدایااا من الان دارم از خستگی میمیرم بعد عصابم داغون شد گوشی رو خاموش کردم رفتم لباس هام رو همین حوری کندم و پرت شون کردم گوشه اتاق بعد لباس خواب هام رو پوشیدم.......یه شرتک و یه نیم تنه گوگولی.....رفتم رو تخت و خوابیدم بدون اینکه دندونام رو مسواک بزنم . ........
.......صبح:
داشتم صبحونه میخوردم که گوشیم زنگ خورد بهش نگاه کردم بم بم بود زود جوابش رو دادم
من:الوووو سلاممممممم بر دوست خوبمممم بمییی جون.
بم:.............
من:عهههههههه اوکی امروز میام ولی اگه بتونم اها اگه اومدم یه چیزی هم بهت میگم
بم:........
من:اکی بای.....
گوشی رو قطع کردم که یهو دخترا مث خر اومدن نشستن
من:یااااا سلام تون کوووو
جیسو:اممم سلام توام ایش مقرراتی
من:'-'بی ادب 😐😂
مادام فی:ملکه امروز با نخست وزیر امریکا قرار کاری دارین و باید برید تو شهر بگرید که مردم ببینن که شما چقد خوبید ملکهههه
من:باشه میرم ولی ساعت 5 کار دارم.
مادام:ولی.......
من:همین که گفدم
داشتم به گی چه سول فکر میکردم که یهو بارون شروع شد و رعد و برق بدی اومد نمیدومم چرا شونم میسوخت
من:ایییییییییییییییی
جنی:چیشد الکسا چیشد
رز:لیسا خوبی
واقعا این چه معنی داشت .............
ادامه دارد
#لیسا
نه.....ن......گی چه سول......اون نباید عمر جاودانه داشته باشه نه همچین چیزی ممکن نیست این همون فردی باشه که من از ترس دارم
من:دستا بالا وگرنه میمیری.
چه سول:فک کردی میترسم ملکه
من:هه پس خودتی اره.
دستام رو به نشونه این که بسه بالا بردم دست از شلیک برداشتن
چه سول:مشتاق دیدار الکساندرا
من:مشتاق دیدار تر گی چه سول.ما الان تو باجه زمانی هستیم که میتونیم انتقام مون رو بگیرم ولی الان نه چون الان من اومدم چیزای که برای من هستن رو بگیرم
چه سول:چی میخوای بانوی کوچیک
من:هیچی فق میخوام بهت بگم از من دوری کن چون میمیری من نفرین توام
چه سول:ها ها ها ها هاهاهاهاهاها فک کردی من از تو میترسم هان هاهاها
من:هه نمیدونم شاید بترسی 😏من الان بهت میگم فرار کن چون میمیری
بدون این گه نگاهم کن از پنجره پرید بیرون و رفت قلبم شروع کرد به تپش اه این قلب لامصب چش بود نهههه دخترااااااااا زود بیسمم رو در اوردم و بهشون گفدم که بیان
جنی با دو اومد سمتم
جنی:اجی چی شد چیکار کردی اون مرد کی بود باهاش حرف میزدی
من:برگشته،قاتل مامان بابام برگشته گی چه سول برگشته!
..................
با جنی برگشتیم قصر زود رفتم اتاقم که زود مادام فی با نگرانی اومد سمتم.
مادام:بانوی من شما سلامتین.
من:مادام من خوبم میتونی بری
مادام:بله ولی بیشتر مواضب خوتون باشید.
من:اوکی
وقتی رفت رفتم رو تختم دراز کشیدم به گوشیم نگاه کردم دیدم عهههه این همه زنگ چیه خدایااا من الان دارم از خستگی میمیرم بعد عصابم داغون شد گوشی رو خاموش کردم رفتم لباس هام رو همین حوری کندم و پرت شون کردم گوشه اتاق بعد لباس خواب هام رو پوشیدم.......یه شرتک و یه نیم تنه گوگولی.....رفتم رو تخت و خوابیدم بدون اینکه دندونام رو مسواک بزنم . ........
.......صبح:
داشتم صبحونه میخوردم که گوشیم زنگ خورد بهش نگاه کردم بم بم بود زود جوابش رو دادم
من:الوووو سلاممممممم بر دوست خوبمممم بمییی جون.
بم:.............
من:عهههههههه اوکی امروز میام ولی اگه بتونم اها اگه اومدم یه چیزی هم بهت میگم
بم:........
من:اکی بای.....
گوشی رو قطع کردم که یهو دخترا مث خر اومدن نشستن
من:یااااا سلام تون کوووو
جیسو:اممم سلام توام ایش مقرراتی
من:'-'بی ادب 😐😂
مادام فی:ملکه امروز با نخست وزیر امریکا قرار کاری دارین و باید برید تو شهر بگرید که مردم ببینن که شما چقد خوبید ملکهههه
من:باشه میرم ولی ساعت 5 کار دارم.
مادام:ولی.......
من:همین که گفدم
داشتم به گی چه سول فکر میکردم که یهو بارون شروع شد و رعد و برق بدی اومد نمیدومم چرا شونم میسوخت
من:ایییییییییییییییی
جنی:چیشد الکسا چیشد
رز:لیسا خوبی
واقعا این چه معنی داشت .............
ادامه دارد
۱۳.۷k
۰۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.