part:1
part:1
پرستار من:)
بلند شد و به سمت در رفت
_اح این همه سروصدا برای چیه باز
کلافه دستی به موهاش کشید با کشیدن دستگیره ی در
از اتاق خارج شد
به اطرافش نگاهی انداخت دید همه ی همکاراش
دم در یکی از اتاق های بیمارستان جمع شدن
به سمت جنی یکی از پرستارها و دوست صمیمیش رفت
_جنی میشه بگی اینجا چه خبره؟
×وایی نمیتونی باور کنی کی اینجاس(ذوق)
_کی اینجاس؟ (سرد)
×کیم تهیونگ!
_چی داری میگی؟
×وایی باورت میشه کوک کیم... کیم تهیونگ اینجاستت
_برای چی اومده اینجا؟
×راستش نمیدونم اما شنیدم میگن
یک نفر به دستش شلیک کرده و
بیهوش شده آوردش اینجا
_این همه بیمارستان واسه چی اوردنش اینجا
×وایی چقد سوال میپرسی چه میدونم من
_حالا چرا انقد براش ذوق دارن
×چی داری میگی،یکی از جذاب ترین
و پولدار ترین مرد های کره است!
_اوو.
'جونگ کوک
_بله دکتر
'عمل اقای کیم تموم شده سرم...
×میشه من برم دکتر (مظلوم)
'نه خانم... سرمش تموم شده و
بهوش اومده برو ببین اگه
چیزی لازم داره بهش بده و سرمش هم در بیار
_چشم
به سمت اتاقی رفت که کیم اونجا بود
در رو باز کرد داخل رفت
به چهره ی مرد نگاهی انداخت سمتش رفت
_چیزی نیاز ندارید آقا؟
تهیونگ به پسر نگاه طولانی کرد
+نه فقط این کوفتی رو زود تر در بیار
_چشم
بعد از بیرون آوردن سرم
پنبه ای، به دست مرد گذاشت اروم فشار داد...
تمام این مدت نگاه تهیونگ از پسرِ
رو به روش برش برداشته نمیشد
* چرا انقد بهم نگاه میکنه خورد منو...
پرستار من:)
بلند شد و به سمت در رفت
_اح این همه سروصدا برای چیه باز
کلافه دستی به موهاش کشید با کشیدن دستگیره ی در
از اتاق خارج شد
به اطرافش نگاهی انداخت دید همه ی همکاراش
دم در یکی از اتاق های بیمارستان جمع شدن
به سمت جنی یکی از پرستارها و دوست صمیمیش رفت
_جنی میشه بگی اینجا چه خبره؟
×وایی نمیتونی باور کنی کی اینجاس(ذوق)
_کی اینجاس؟ (سرد)
×کیم تهیونگ!
_چی داری میگی؟
×وایی باورت میشه کوک کیم... کیم تهیونگ اینجاستت
_برای چی اومده اینجا؟
×راستش نمیدونم اما شنیدم میگن
یک نفر به دستش شلیک کرده و
بیهوش شده آوردش اینجا
_این همه بیمارستان واسه چی اوردنش اینجا
×وایی چقد سوال میپرسی چه میدونم من
_حالا چرا انقد براش ذوق دارن
×چی داری میگی،یکی از جذاب ترین
و پولدار ترین مرد های کره است!
_اوو.
'جونگ کوک
_بله دکتر
'عمل اقای کیم تموم شده سرم...
×میشه من برم دکتر (مظلوم)
'نه خانم... سرمش تموم شده و
بهوش اومده برو ببین اگه
چیزی لازم داره بهش بده و سرمش هم در بیار
_چشم
به سمت اتاقی رفت که کیم اونجا بود
در رو باز کرد داخل رفت
به چهره ی مرد نگاهی انداخت سمتش رفت
_چیزی نیاز ندارید آقا؟
تهیونگ به پسر نگاه طولانی کرد
+نه فقط این کوفتی رو زود تر در بیار
_چشم
بعد از بیرون آوردن سرم
پنبه ای، به دست مرد گذاشت اروم فشار داد...
تمام این مدت نگاه تهیونگ از پسرِ
رو به روش برش برداشته نمیشد
* چرا انقد بهم نگاه میکنه خورد منو...
۲۵۹
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.