روزگار روانی
پارت۱۷
بابای ات:هه فکر کردی بهت میدم تیرت به سنگ خورد کیم بکشش
تهیونگ:باشه پس
رفتم پیش ات و گوشی گذاشتم روی اسپیکر نمیخواستم اذیتش کنم ولی انتقام عشق حالیش نمیشه
تهیونگ:یه بار دیگه بگو جئون
بابای ات:بکشش مهم نیست به هر حال که اون دختر من نیست
ات:چچچچچی ؟چی میگی(داد)
بابای تهیونگ:اون فقط وسیله ای برای آروم کردن پسرم بود اون دختر دختر یکی از رقیبام پسرم همبازیش بود و وقتی رقیبم مرد پسر بدون اون هی گریه میکرد ما هم ناچار گرفتیمش و بزرگش کردیم
از حرفاش خیلی عصبی شدم و فکر میکنم ات یکم نه حالش خیلی بد شد
ات:اشغال (داد و خودشو و صندلی میکوبه و صندلی میوفته)
تهیونگ:ات (نگران و بلندش میکنه )
از کاری که کردم پشیمون شدم چرا اینکار کردی اه تهیونگ
گوشی قطع کردم حالا چیکار کنم هم آت از من متنفر شده هم دیگه نمیتونم دستم به جئون برسه
تهیونگ:ببرینش عمارت مواظب باشین فرار نکنه اگه فرار کنه همتون میکشم
×:چشم
رفتم که کوک کوک کجاست اون که دیگه پسر واقعیش
تهیونگ:جئون جونگ کوک پیدا کنین زود (داد)
×:چشم
رفتم عمارت
فلش فروارد دو ساعت _عمارت
ویو تهیونگ
داشتم توی حیاط راه میرفتم که اومدن و کوک همراهشون بود
کوک تا منو دید سریع اومد یغمو گرفت که بقیه میخواستن بگیرنش که گفتم برن کنار
کوک:خواهرم چیکار کردی ها(عربده)
تهیونگ:اومممم خواهر که نه اون خواهر تو نیست
یه دقیقه انگار کوک خوشحال شد ولی سریع جمعش کرد
کوک:چی میگی
گوشیم آوردم و صدای ضبط شده بابای کوک براش گذاشتم
تهیونگ:طبق این تو داداش ات نیستی
ویو کوک
همیشه نسبت به ات یه حس غیر از خواهر برادری داشتن و با این حرفش خیلی خوشحال شدم چون فکر میکردم خیلی رقت انگیزم که عاشق خواهرم شدم
کوک:ات چیکار کردی
تهیونگ:عااا زن منو میگی زنم پیش من جاش امنه
کوک:ات ول کن
تهیونگ:اون خواهرت نیست اون زن منه اون با تو قریبس پس بهتر نیست بری دیگه
کوک:بجاش اون عشق زندگیم
با این حرفش خیلی عصبی شدم یغشون گرفتم و زدم تو گوشش
تهیونگ:دیگه همچین چیزی نمیگی باشه پسر خوب (یغه کوک درست میکنه و دوباره میگیره)
تهیونگ:اگر نه میکشمت
کوک:نمیتونی هیچ غلطی بکنی
تهیونگ:امتحانش مجانیه
کوک:هه میبینیم
تهیونگ:ببرینش توی انبار و ازش عکس بگیرین بفرستین برا باباش
×:چشم
رفتن منم رفتم پیش ات رفتم تو اتاقش که دیدم ات رفته گوشه اتاق و پاهاش بغل کرده و داره گریه میکنه
تهیونگ:بهتره اینارو کنار بزاری چون دیگه فایده ای ندارم
ات:برو بیرون(آروم)
تهیونگ:ات میخوام بگم که
ات:برو بیرون(داد و وسایل پرت میکنه)
ویو ات
.....
بابای ات:هه فکر کردی بهت میدم تیرت به سنگ خورد کیم بکشش
تهیونگ:باشه پس
رفتم پیش ات و گوشی گذاشتم روی اسپیکر نمیخواستم اذیتش کنم ولی انتقام عشق حالیش نمیشه
تهیونگ:یه بار دیگه بگو جئون
بابای ات:بکشش مهم نیست به هر حال که اون دختر من نیست
ات:چچچچچی ؟چی میگی(داد)
بابای تهیونگ:اون فقط وسیله ای برای آروم کردن پسرم بود اون دختر دختر یکی از رقیبام پسرم همبازیش بود و وقتی رقیبم مرد پسر بدون اون هی گریه میکرد ما هم ناچار گرفتیمش و بزرگش کردیم
از حرفاش خیلی عصبی شدم و فکر میکنم ات یکم نه حالش خیلی بد شد
ات:اشغال (داد و خودشو و صندلی میکوبه و صندلی میوفته)
تهیونگ:ات (نگران و بلندش میکنه )
از کاری که کردم پشیمون شدم چرا اینکار کردی اه تهیونگ
گوشی قطع کردم حالا چیکار کنم هم آت از من متنفر شده هم دیگه نمیتونم دستم به جئون برسه
تهیونگ:ببرینش عمارت مواظب باشین فرار نکنه اگه فرار کنه همتون میکشم
×:چشم
رفتم که کوک کوک کجاست اون که دیگه پسر واقعیش
تهیونگ:جئون جونگ کوک پیدا کنین زود (داد)
×:چشم
رفتم عمارت
فلش فروارد دو ساعت _عمارت
ویو تهیونگ
داشتم توی حیاط راه میرفتم که اومدن و کوک همراهشون بود
کوک تا منو دید سریع اومد یغمو گرفت که بقیه میخواستن بگیرنش که گفتم برن کنار
کوک:خواهرم چیکار کردی ها(عربده)
تهیونگ:اومممم خواهر که نه اون خواهر تو نیست
یه دقیقه انگار کوک خوشحال شد ولی سریع جمعش کرد
کوک:چی میگی
گوشیم آوردم و صدای ضبط شده بابای کوک براش گذاشتم
تهیونگ:طبق این تو داداش ات نیستی
ویو کوک
همیشه نسبت به ات یه حس غیر از خواهر برادری داشتن و با این حرفش خیلی خوشحال شدم چون فکر میکردم خیلی رقت انگیزم که عاشق خواهرم شدم
کوک:ات چیکار کردی
تهیونگ:عااا زن منو میگی زنم پیش من جاش امنه
کوک:ات ول کن
تهیونگ:اون خواهرت نیست اون زن منه اون با تو قریبس پس بهتر نیست بری دیگه
کوک:بجاش اون عشق زندگیم
با این حرفش خیلی عصبی شدم یغشون گرفتم و زدم تو گوشش
تهیونگ:دیگه همچین چیزی نمیگی باشه پسر خوب (یغه کوک درست میکنه و دوباره میگیره)
تهیونگ:اگر نه میکشمت
کوک:نمیتونی هیچ غلطی بکنی
تهیونگ:امتحانش مجانیه
کوک:هه میبینیم
تهیونگ:ببرینش توی انبار و ازش عکس بگیرین بفرستین برا باباش
×:چشم
رفتن منم رفتم پیش ات رفتم تو اتاقش که دیدم ات رفته گوشه اتاق و پاهاش بغل کرده و داره گریه میکنه
تهیونگ:بهتره اینارو کنار بزاری چون دیگه فایده ای ندارم
ات:برو بیرون(آروم)
تهیونگ:ات میخوام بگم که
ات:برو بیرون(داد و وسایل پرت میکنه)
ویو ات
.....
۲.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.