پارت ۱ ویو ا.ت:
پارت ۱ ویو ا.ت:
سلام من کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالم هست و تنها زندگی میکنم.
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم . تختم رو مرتب کردم و رفتم کار های لازم رو انجام دادم و یک ارایش لیات در حد مدرسه انجام دادم. مو هام رو باز گذاشتم و لباس مدرسم رو پوشیدم .(اسلاید دوم) رفتم پایین و صبحانه خوردم. کفشم رو پوشیدم (اسلاید سوم) و از خونه زدم بیرون.امروز اولین روزم توی این مدرسه ی جدید بود و اصلا حس خوبی نداشتم.
ویو کوک :
من جونگ کوک هستم و ۲۰ سالم هست. امروز قرار بود یک دختر جدید بیاد به این مدرسه.
ویو یولی:
وای امروز خیلی هیجان دارم چون ا.ت رو بعد از ۴ سال میبینم ما از بچگی باهم دوستیم .
ویو ا.ت
رسیدم به مدرسه و یولی رو دیم و پریدم تو بغلش اونم من رو بغل کرد.
ا.ت:یولیییی خیلی دلم برات تنگ شده بود(ذوق زده)
یولی:ا.تتت منم دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: بیا بریم توی کلاس
یولی:اوکی
با یولی رفتیم توی کلاس که ی دختره بهم تنه زد منم عصبی شدم و گفتم
ات:هی چته تو
دختره: ببین چون تازه کاری بهت چیزی نمیگم اما این رو بدون که اینجا من رئیسم
ا.ت: جدی میفرمایید؟
(اسم دختره جینا هست)اون دختره ی دیونه میخواست بهم سیلی بزنه که ی دست جلوش رو گرفت
کوک:جینا خانم اگه شما اینجا رئسین لقب من رو یادتون نره😏
یولی:دادش کی اومدی ؟
کوک دست جینا رو ول کرد و جینا با حرص از اونجا میره
کوک: همین چند دقیقه پیش اومدم راستی ا.ت سلام نمیدونستم تو همون انتقالی جدید هستی(گفتم که یولی و ا.ت باهم از بچگی دوستن و کوک هم چون برادر یولی هست برای همین ا.ت رو میشناسه)
ا.ت : خواستم سوپرازت کنم😅
کوک: خب فکر کنم سوپرایزت خراب شد (با خنده)
یولی و ا.ت:خنده.
استا اومد و همه رفتن سر جاشون
استاد:خب بچه ها امروز دانش اموز جدید داریم بیا
خوت رو معرفی کن عزیزم.
ا.ت:سلام من کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالم هست اومیدوارم که سال خوبی در کنار هم داشته باشیم .
استاد: میتونی کنار جیمین بشینی
ا.ت: باشه
رفتم و کنار جیمین نشستم که .....
من اومدم وای وای من اومدم وای وای😂
لطفا نظراتتون رو بگید که تا من ادامه بدم یا نه🍧
سلام من کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالم هست و تنها زندگی میکنم.
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم . تختم رو مرتب کردم و رفتم کار های لازم رو انجام دادم و یک ارایش لیات در حد مدرسه انجام دادم. مو هام رو باز گذاشتم و لباس مدرسم رو پوشیدم .(اسلاید دوم) رفتم پایین و صبحانه خوردم. کفشم رو پوشیدم (اسلاید سوم) و از خونه زدم بیرون.امروز اولین روزم توی این مدرسه ی جدید بود و اصلا حس خوبی نداشتم.
ویو کوک :
من جونگ کوک هستم و ۲۰ سالم هست. امروز قرار بود یک دختر جدید بیاد به این مدرسه.
ویو یولی:
وای امروز خیلی هیجان دارم چون ا.ت رو بعد از ۴ سال میبینم ما از بچگی باهم دوستیم .
ویو ا.ت
رسیدم به مدرسه و یولی رو دیم و پریدم تو بغلش اونم من رو بغل کرد.
ا.ت:یولیییی خیلی دلم برات تنگ شده بود(ذوق زده)
یولی:ا.تتت منم دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: بیا بریم توی کلاس
یولی:اوکی
با یولی رفتیم توی کلاس که ی دختره بهم تنه زد منم عصبی شدم و گفتم
ات:هی چته تو
دختره: ببین چون تازه کاری بهت چیزی نمیگم اما این رو بدون که اینجا من رئیسم
ا.ت: جدی میفرمایید؟
(اسم دختره جینا هست)اون دختره ی دیونه میخواست بهم سیلی بزنه که ی دست جلوش رو گرفت
کوک:جینا خانم اگه شما اینجا رئسین لقب من رو یادتون نره😏
یولی:دادش کی اومدی ؟
کوک دست جینا رو ول کرد و جینا با حرص از اونجا میره
کوک: همین چند دقیقه پیش اومدم راستی ا.ت سلام نمیدونستم تو همون انتقالی جدید هستی(گفتم که یولی و ا.ت باهم از بچگی دوستن و کوک هم چون برادر یولی هست برای همین ا.ت رو میشناسه)
ا.ت : خواستم سوپرازت کنم😅
کوک: خب فکر کنم سوپرایزت خراب شد (با خنده)
یولی و ا.ت:خنده.
استا اومد و همه رفتن سر جاشون
استاد:خب بچه ها امروز دانش اموز جدید داریم بیا
خوت رو معرفی کن عزیزم.
ا.ت:سلام من کیم ا.ت هستم و ۱۸ سالم هست اومیدوارم که سال خوبی در کنار هم داشته باشیم .
استاد: میتونی کنار جیمین بشینی
ا.ت: باشه
رفتم و کنار جیمین نشستم که .....
من اومدم وای وای من اومدم وای وای😂
لطفا نظراتتون رو بگید که تا من ادامه بدم یا نه🍧
۳.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.