رمان عاشقم باش🫀🙃
Part 10
من:میرم بالا لباس عوض کنم
دیانا:چشم شما برید من بگم نهارم بیارن براتون
رفتم بالا تو اتاقم لباس عوض کردم اومدم پایین
نهار خوردیم رفتم بالا تو اتاق شقایق
شقایق:احتمالا نباید در میزدی؟
من:در زدن نمیخواد بابات همیشه میگه ما محرم همیم و نباید تعارف کنیم
شقایق:عه که این طور پس کی عقدم میکنی
من:هیچ وقت هار هار هار😂
شقایق:ببین ارسلان...
من:درد و مرض گفتم بیام ببینم چرا پایین نمیایی
شقایق:غذا خوردم گشنم نیست
من:به خاطر دیاناس؟
شقایق:نه
من:اره به خاطر دیاناس میدونم
شقایق:ن....
من:هست میدونم ولی نمیتونم کاری کنم برات ببین اون الان اومده تو عمارت که تا اخر عمرش بمونه من کاری از دستم برنمیاد جز اینکه...
شقایق:جز اینکه چی؟
من:جز اینکه بکشمت یا تورو یا دیانا رو
شقایق:بکشش دیانا رو
من:نچ تورو میکشم مطمعن باش
شقایق:یه روز جنازشو میزارم رو دستت ببین کی گفتم
من:هیچ غلطی نمیتونی بکنی دیانا اولین دختریه که دوست دارم پیشش باشم باهاش حرف بزنم دوستش دارم نمیگم عاشقش شدما ولی خب دوستش دارم
شقایق:این همه سال همه کار کردم که به چشمت بیام همه کار کردم که یه بار فقط یه بار بهم بگی عزیزم یه یک بار دستمو نگرفتی یه بار دلت برام نسوخته یه بار نشد که بشه یه بار بهم نگفتی چیزی لازم داری چته یه بار کنار من نخوابیدی اونوقت این دختره هموز یه هفته اس اینجاس تو هم دستشو گرفتی هم بغلش کردی هم کنارش خوابیدی هم بهش گفتی عزیزم یه بار به چشت نیومدم که این هر دقیقه کاراش به چشت میاد و حواستو پرت خودش میکنه ....
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
من:میرم بالا لباس عوض کنم
دیانا:چشم شما برید من بگم نهارم بیارن براتون
رفتم بالا تو اتاقم لباس عوض کردم اومدم پایین
نهار خوردیم رفتم بالا تو اتاق شقایق
شقایق:احتمالا نباید در میزدی؟
من:در زدن نمیخواد بابات همیشه میگه ما محرم همیم و نباید تعارف کنیم
شقایق:عه که این طور پس کی عقدم میکنی
من:هیچ وقت هار هار هار😂
شقایق:ببین ارسلان...
من:درد و مرض گفتم بیام ببینم چرا پایین نمیایی
شقایق:غذا خوردم گشنم نیست
من:به خاطر دیاناس؟
شقایق:نه
من:اره به خاطر دیاناس میدونم
شقایق:ن....
من:هست میدونم ولی نمیتونم کاری کنم برات ببین اون الان اومده تو عمارت که تا اخر عمرش بمونه من کاری از دستم برنمیاد جز اینکه...
شقایق:جز اینکه چی؟
من:جز اینکه بکشمت یا تورو یا دیانا رو
شقایق:بکشش دیانا رو
من:نچ تورو میکشم مطمعن باش
شقایق:یه روز جنازشو میزارم رو دستت ببین کی گفتم
من:هیچ غلطی نمیتونی بکنی دیانا اولین دختریه که دوست دارم پیشش باشم باهاش حرف بزنم دوستش دارم نمیگم عاشقش شدما ولی خب دوستش دارم
شقایق:این همه سال همه کار کردم که به چشمت بیام همه کار کردم که یه بار فقط یه بار بهم بگی عزیزم یه یک بار دستمو نگرفتی یه بار دلت برام نسوخته یه بار نشد که بشه یه بار بهم نگفتی چیزی لازم داری چته یه بار کنار من نخوابیدی اونوقت این دختره هموز یه هفته اس اینجاس تو هم دستشو گرفتی هم بغلش کردی هم کنارش خوابیدی هم بهش گفتی عزیزم یه بار به چشت نیومدم که این هر دقیقه کاراش به چشت میاد و حواستو پرت خودش میکنه ....
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۳۹.۵k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.