سلامم کیوتای من..پارت جدید بالاخره:)))
عموی جذاب من 🐇 p5
خب پس ، قانون اول : تاوقتی که اینجا هستی باید بهم بگی که کجا میری و چیکار میکنی قانون دوم : دروغ بی دروغ قانون سوم: سه شنبه ها روز تمیزکاریه و بی چون و چرا باید اتاقتو خودت تمیز کنی قانون چهارم : .......، قانون بیستو شیشم : باید همه ی قانونارو بلد باشی و اینکه من از ساعت ۷ صبح تا ۵ عصر شرکت هستم ,گرفتی؟ + پشمامممم چقدر قانون من چجو...چیزه یعنی باشه فهمیدم
- خوبه من الان دیرم شده باید برم ، خدافظ + خدافظ
وقتی که رفت دوباره یه نگاه سرتاسری به اتاق انداختم، یه اتاق بزرگ با کاغذ دیواری به رنگ یاسی و یه تخت دونفره دخترونه و دوتا پاتختی سمت راست و چپ تخت ، یه میز آرایشی کنار یه پنجره ی بزرگ که حیاط عمارت داخلش مشخصه و یه اینه قدی کناره سرویس بهداشتی و حمام اتاق و یه کمد بزرگ لباسی کنار در ، درکل عالی بود حتی از اتاق خودمم بهتر بود، بیخیال اتاق شدم و چمدون ریختم بیرون و همه ی وسایلم رو جا دادم ، تشنه ام شده بود واسه ی همین رفتم آشپزخونه
ج : سلام دخترم چیزی لازم داری؟
+ اممم خب من یکم تشنه ام شده بود اجوما
ج: بیا دخترم چیز دیگه ای لازم نداری!؟ 🍶 + مچکرم ولی نه بازم ممنون/ رفتم روی تختم و چند دقیقه ای با گوشیم ور رفتم، یه نگاه به ساعت انداختم که چهار و نیم عصر رو نشون میداد ، ازونجایی که خیلی خستم بود گوشیمو گذاشتم کنار و به خواب رفتم..
کوک ویو : بعد از کارای سنگین شرکت برگشتم خونه
- سلام اجوما ، ج: سلام پسرم ، چیزی میخوای برات بیارم؟ - نه ممنون اجوما من یکم خسته ام میرم بالا بخوابم ,ج : اوکی
داشتم میرفتم به سمت اتاقم که تازه یاد یه چیزی افتادم، سریع برگشتم سمت اجوما - اجوما رینا کجاس؟(با نگرانی) ، ج: اه بعد از اینکه وسایلشو چید یکم خسته شده بود بخاطر همین خوابید تا الآن - آها ممنون ج: راستی پسرم اگه عیبی ندارد میتونی بیدارش کنی برای شام؟ . تصمیم گرفتم برم بهش یه سری بزنم، وقتی رفتم داخل اتاقش با یه چهره ی کیوته غرق در خواب روبرو شدم ، خداااا چقدر که این بشر کیوته ولی وایسا اصن چی دارم میگم ولش بابا، نمیدونم چرا ناخودآگاه رفتم پایین تخت روی زانوهام نشستم و نگاهی به صورتش انداختم، صورتشو اسکن کردم، تاحالا به زیبایی پایان ناپذرش دقت نکرده بودم ، از دیدنش خسته نمیشدم، زیبا بود ، پوستی سفید با موهای بلند بور ؛ بینی خوشفرمش , چشمای قهوه ایش ، لبای سرخ و خوردنیش ، و صورتش... که جز زیبایی هیچ چیز دیگه نداشت، همه و همهه ی اینا جمع شده بود تا باهم ترکیبی زیبا و پسر کشی رو بسازند ...انگار که این آنالیز کردن صورت خیلی طول کشیده بود و اون نگاه طولانیی رو روی خودش حس کرده بود، به خودم اومدم و ازش فاصله گرفتم- بیدار شدی؟! + نه هنوز خوابم - 😐 + هاووو🥱 اوه آقای جعونن ببخشید بابت بی...
خب پس ، قانون اول : تاوقتی که اینجا هستی باید بهم بگی که کجا میری و چیکار میکنی قانون دوم : دروغ بی دروغ قانون سوم: سه شنبه ها روز تمیزکاریه و بی چون و چرا باید اتاقتو خودت تمیز کنی قانون چهارم : .......، قانون بیستو شیشم : باید همه ی قانونارو بلد باشی و اینکه من از ساعت ۷ صبح تا ۵ عصر شرکت هستم ,گرفتی؟ + پشمامممم چقدر قانون من چجو...چیزه یعنی باشه فهمیدم
- خوبه من الان دیرم شده باید برم ، خدافظ + خدافظ
وقتی که رفت دوباره یه نگاه سرتاسری به اتاق انداختم، یه اتاق بزرگ با کاغذ دیواری به رنگ یاسی و یه تخت دونفره دخترونه و دوتا پاتختی سمت راست و چپ تخت ، یه میز آرایشی کنار یه پنجره ی بزرگ که حیاط عمارت داخلش مشخصه و یه اینه قدی کناره سرویس بهداشتی و حمام اتاق و یه کمد بزرگ لباسی کنار در ، درکل عالی بود حتی از اتاق خودمم بهتر بود، بیخیال اتاق شدم و چمدون ریختم بیرون و همه ی وسایلم رو جا دادم ، تشنه ام شده بود واسه ی همین رفتم آشپزخونه
ج : سلام دخترم چیزی لازم داری؟
+ اممم خب من یکم تشنه ام شده بود اجوما
ج: بیا دخترم چیز دیگه ای لازم نداری!؟ 🍶 + مچکرم ولی نه بازم ممنون/ رفتم روی تختم و چند دقیقه ای با گوشیم ور رفتم، یه نگاه به ساعت انداختم که چهار و نیم عصر رو نشون میداد ، ازونجایی که خیلی خستم بود گوشیمو گذاشتم کنار و به خواب رفتم..
کوک ویو : بعد از کارای سنگین شرکت برگشتم خونه
- سلام اجوما ، ج: سلام پسرم ، چیزی میخوای برات بیارم؟ - نه ممنون اجوما من یکم خسته ام میرم بالا بخوابم ,ج : اوکی
داشتم میرفتم به سمت اتاقم که تازه یاد یه چیزی افتادم، سریع برگشتم سمت اجوما - اجوما رینا کجاس؟(با نگرانی) ، ج: اه بعد از اینکه وسایلشو چید یکم خسته شده بود بخاطر همین خوابید تا الآن - آها ممنون ج: راستی پسرم اگه عیبی ندارد میتونی بیدارش کنی برای شام؟ . تصمیم گرفتم برم بهش یه سری بزنم، وقتی رفتم داخل اتاقش با یه چهره ی کیوته غرق در خواب روبرو شدم ، خداااا چقدر که این بشر کیوته ولی وایسا اصن چی دارم میگم ولش بابا، نمیدونم چرا ناخودآگاه رفتم پایین تخت روی زانوهام نشستم و نگاهی به صورتش انداختم، صورتشو اسکن کردم، تاحالا به زیبایی پایان ناپذرش دقت نکرده بودم ، از دیدنش خسته نمیشدم، زیبا بود ، پوستی سفید با موهای بلند بور ؛ بینی خوشفرمش , چشمای قهوه ایش ، لبای سرخ و خوردنیش ، و صورتش... که جز زیبایی هیچ چیز دیگه نداشت، همه و همهه ی اینا جمع شده بود تا باهم ترکیبی زیبا و پسر کشی رو بسازند ...انگار که این آنالیز کردن صورت خیلی طول کشیده بود و اون نگاه طولانیی رو روی خودش حس کرده بود، به خودم اومدم و ازش فاصله گرفتم- بیدار شدی؟! + نه هنوز خوابم - 😐 + هاووو🥱 اوه آقای جعونن ببخشید بابت بی...
۲.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.