عشق در خطر است پارت ۱۵
لیا: اگه بمیرین هم نمی زارم از اینجا برین بیرون فهمیدین اصلا فکر فرار سرتون نزنه زیر سنگم باشین پیداتون میکنم اگه برین کشوره دیگه باز پیداتون میکنم پس اگه خودتون به خودتون نیستین به فکر خانواده تون باشین چون اگه فرار کنید خانواده تون میکشم فهمیدین
ته: تو مشکلت با ما هست کاری به خانواده مون نداشته اصلا میریم میگیم دورغ گفتیم باشه خوبه (داد)
(بچه ها اینجا جون وو برادر بزرگتر ته هیون میاد داخل اتاق)
جون وو: یارو چته عمارت گذاشتی روی ها شیطونه میگه بزنم توی دهنش تا خفه بشه لیا اینجا میخوای چیکار بکنی
لیا: جون وو تازه اولش هست خب تهیونگ گفتی میگیم دورغ گفتین اما دیگه خیلی دیره خیلی دیر شد که ما آیدل نیستیم که با این حرف ها خر بشیم خب ته هیون اونو ببر توی اتاق کل عمارت از بادیگارد بکن اون ماری معلوم نیست کجاست ماری ماری کجایی (عربده)
ماری: ارباب بزرگ. چیزی شده
لیا: دختره ی نفهم من تو پول میدم تا بگردی دوست پسر بازی کنی یا هرزه بازی ها مگه روز اول بهت گفتم نباید روی پسر عمو های من کراش بزنی فکر کردی من خرم که نفهم روی ته هیون کراشی این دفعه نادیده میگیرم ولی دفعه بعدی در کار نیست فهمیدی (عربده)
ماری: بله ارباب بزرگ با اجازه (خب ماری میره بیرون ته هیون پسرا میره همون اتاق که توش بودند)
کوک: یه سوال چرا به لیا میگین ارباب بزرگ اصلا تو اون پسر چه کار هستی داداش که نیستی
ته هیون: بگو ببین اول باید بگی ارباب تا دهنت عادت کنه و اینکه چون میا رئیس اصلی نیست فقط لیا هست میا ارباب دوم هست چون یکی داداش داره لیا دوتا خب به پیش دخترا میگین ارباب احترام می زارن چون لیا گفت و من پسر عمو لیا بقیه دخترا هستم خب اون پسر داداشم اونم پسر عمو لیا بقیه دخترا هست بازم منم میگم اصلا فرار نکنید چون لیا حرفی بزنه به عمل میکنه فعلا بای
هوپی: بدبخت شدیم الان شما سه نفر خوشحال شدین ها الان دسته لیا افتادیم خب فرار نمی تونیم بکنیم ولی اتاقش چقدر بزرگه
ماری: ارباب بزرگ گفت برای شام بیان پایین لباس توی کمد میتونین عوض کنید اگه دیر کنید تا یه هفته توی اتاق شکنجه زندان تون میکنه بدون آب و غذا من رفتم
ته: تو مشکلت با ما هست کاری به خانواده مون نداشته اصلا میریم میگیم دورغ گفتیم باشه خوبه (داد)
(بچه ها اینجا جون وو برادر بزرگتر ته هیون میاد داخل اتاق)
جون وو: یارو چته عمارت گذاشتی روی ها شیطونه میگه بزنم توی دهنش تا خفه بشه لیا اینجا میخوای چیکار بکنی
لیا: جون وو تازه اولش هست خب تهیونگ گفتی میگیم دورغ گفتین اما دیگه خیلی دیره خیلی دیر شد که ما آیدل نیستیم که با این حرف ها خر بشیم خب ته هیون اونو ببر توی اتاق کل عمارت از بادیگارد بکن اون ماری معلوم نیست کجاست ماری ماری کجایی (عربده)
ماری: ارباب بزرگ. چیزی شده
لیا: دختره ی نفهم من تو پول میدم تا بگردی دوست پسر بازی کنی یا هرزه بازی ها مگه روز اول بهت گفتم نباید روی پسر عمو های من کراش بزنی فکر کردی من خرم که نفهم روی ته هیون کراشی این دفعه نادیده میگیرم ولی دفعه بعدی در کار نیست فهمیدی (عربده)
ماری: بله ارباب بزرگ با اجازه (خب ماری میره بیرون ته هیون پسرا میره همون اتاق که توش بودند)
کوک: یه سوال چرا به لیا میگین ارباب بزرگ اصلا تو اون پسر چه کار هستی داداش که نیستی
ته هیون: بگو ببین اول باید بگی ارباب تا دهنت عادت کنه و اینکه چون میا رئیس اصلی نیست فقط لیا هست میا ارباب دوم هست چون یکی داداش داره لیا دوتا خب به پیش دخترا میگین ارباب احترام می زارن چون لیا گفت و من پسر عمو لیا بقیه دخترا هستم خب اون پسر داداشم اونم پسر عمو لیا بقیه دخترا هست بازم منم میگم اصلا فرار نکنید چون لیا حرفی بزنه به عمل میکنه فعلا بای
هوپی: بدبخت شدیم الان شما سه نفر خوشحال شدین ها الان دسته لیا افتادیم خب فرار نمی تونیم بکنیم ولی اتاقش چقدر بزرگه
ماری: ارباب بزرگ گفت برای شام بیان پایین لباس توی کمد میتونین عوض کنید اگه دیر کنید تا یه هفته توی اتاق شکنجه زندان تون میکنه بدون آب و غذا من رفتم
۶.۳k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.