دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش دهم
شدو🖤
نمیدونم چرا اینقدر احساس سبکی میکنم، وقتی که داستان زندگیم رو بهش گفتم احساس بدی نداشتم میدونم که سونیک خوبه، یه جورایی دلش نمیخواد ناراحتی کسی رو ببینه. به هرحال باید براش جبران کنم. دلم نمیخواد که سونیک از اینجا بره، انگار که میتونم دوباره خوشحال باشم.
شدو: ببینم سونیک تو گفتی که از کتاب خوندن خوشت میاد؟
سونیک: آره من عاشق کتاب خوندنام، انگار میری توی دنیای عجایب.
شدو: پس میبرمت اونجا تا هر کتابی رو که دوست داشتی برداری.
سونیک: وای...ازت ممنونم شدو.
_______________________
سونیک💙
با شدو میریم سمت کتابخونه، خیلی خوشحالم از اینکه میبینم حالش خیلی خوب شده. به کتابخونه که میریم شدو میزاره هر کتابی رو که دوست دارم انتخاب کنم، وقتی برمیگردم میبینم شدو داره به عکس ماریا نگاه میکنه، میرم پیشش.
_ دلت براش تنگ شده؟
شدو: خیلی زیاد، احساس میکردم که یه چیزی از زندگیمو گم کردم.
سونیک: ولی تو دیگه تنها نیستی شدو.
شدو: راست میگی سونیک؟
سونیک: معلومه تو منو داری و میتونی دوست های بیشتری هم داشته باشی، وقتی که خوب شدم تورو هم با خودم میبرم به شهر.
شدو: چی؟! این دیونگیه!
سونیک: مگه اشکالش چیه؟
شدو: اونا بلافاصله میشناسن منو، میخوای به مردم چب بگی؟
سونیک: تو نگران اونجاش نباش.
خب الان خیلی گرسنهام شده، امروز واقعا روز عجیب و پر احساسی بود.
شاممون رو میخوریم و شدو منو میبره به اتاقم ولی به سمت اتاق من نمیره به جاش میره به یه اتاق دیگه.
_ آمممم شدو چرا منو آوردی اینجا، مگه اتاقم اون سمت نیست؟
شدو: گفتی که میخواستی اتاق منو پیدا کنی، خب اینم از اتاقم.
درو که باز میکنه انگار وارد یه دنیای دیگه شدی، مثل افسانه هاس، اتاق بزرگیه با یه عالمه از گلهایی که شدو دوسشون داره، یه تخت و یه میز تحریر خوشگل و.... یک پیانو؟
_ شدو ببینم تو پیانو میزنی؟
شدو: آره من عاشق پیانو هستم.
سونیک: وای لطفا یه آهنگ برام بزن..
شدو: آخه...
سونیک: لطفاااا.
شدو: باشه سونیک.
روی صندلی میشینم و شدوهم پشت پیانو میشینه، یکم مکث میکنه و بعد شروع به نواختن میکنه. آهنگی که تاحالا نشنیده بودم ولی اینقدر رویایی بود که حرف نداشت انگار که رفتی به اعماق فضا.
وقتی که آهنگ تموم شد شدو رو تشویق کردم.
_ وایییی شدو کارت محشره خیلی با احساس مینوازنی.
شدو: ممنونم سونیک، چون این آهنگ رو خودم نوشتم.
سونیک: باورنکردنیه خیلی قشنگ بود انگار که توی فضا بودی، اسم آهنگش چیه؟
شدو: امممم...آخرین نفس برای ماریا.
سونیک: وییی حتی اسمش هم قشنگه، تو بهترین نوازنده پیانو هستی شدو.
شدو: خیلی خب اغراق دیگه کافیه وقت خوابه، شب بخیر سونیک.
سونیک: شب بخیر شدو.
بخش دهم
شدو🖤
نمیدونم چرا اینقدر احساس سبکی میکنم، وقتی که داستان زندگیم رو بهش گفتم احساس بدی نداشتم میدونم که سونیک خوبه، یه جورایی دلش نمیخواد ناراحتی کسی رو ببینه. به هرحال باید براش جبران کنم. دلم نمیخواد که سونیک از اینجا بره، انگار که میتونم دوباره خوشحال باشم.
شدو: ببینم سونیک تو گفتی که از کتاب خوندن خوشت میاد؟
سونیک: آره من عاشق کتاب خوندنام، انگار میری توی دنیای عجایب.
شدو: پس میبرمت اونجا تا هر کتابی رو که دوست داشتی برداری.
سونیک: وای...ازت ممنونم شدو.
_______________________
سونیک💙
با شدو میریم سمت کتابخونه، خیلی خوشحالم از اینکه میبینم حالش خیلی خوب شده. به کتابخونه که میریم شدو میزاره هر کتابی رو که دوست دارم انتخاب کنم، وقتی برمیگردم میبینم شدو داره به عکس ماریا نگاه میکنه، میرم پیشش.
_ دلت براش تنگ شده؟
شدو: خیلی زیاد، احساس میکردم که یه چیزی از زندگیمو گم کردم.
سونیک: ولی تو دیگه تنها نیستی شدو.
شدو: راست میگی سونیک؟
سونیک: معلومه تو منو داری و میتونی دوست های بیشتری هم داشته باشی، وقتی که خوب شدم تورو هم با خودم میبرم به شهر.
شدو: چی؟! این دیونگیه!
سونیک: مگه اشکالش چیه؟
شدو: اونا بلافاصله میشناسن منو، میخوای به مردم چب بگی؟
سونیک: تو نگران اونجاش نباش.
خب الان خیلی گرسنهام شده، امروز واقعا روز عجیب و پر احساسی بود.
شاممون رو میخوریم و شدو منو میبره به اتاقم ولی به سمت اتاق من نمیره به جاش میره به یه اتاق دیگه.
_ آمممم شدو چرا منو آوردی اینجا، مگه اتاقم اون سمت نیست؟
شدو: گفتی که میخواستی اتاق منو پیدا کنی، خب اینم از اتاقم.
درو که باز میکنه انگار وارد یه دنیای دیگه شدی، مثل افسانه هاس، اتاق بزرگیه با یه عالمه از گلهایی که شدو دوسشون داره، یه تخت و یه میز تحریر خوشگل و.... یک پیانو؟
_ شدو ببینم تو پیانو میزنی؟
شدو: آره من عاشق پیانو هستم.
سونیک: وای لطفا یه آهنگ برام بزن..
شدو: آخه...
سونیک: لطفاااا.
شدو: باشه سونیک.
روی صندلی میشینم و شدوهم پشت پیانو میشینه، یکم مکث میکنه و بعد شروع به نواختن میکنه. آهنگی که تاحالا نشنیده بودم ولی اینقدر رویایی بود که حرف نداشت انگار که رفتی به اعماق فضا.
وقتی که آهنگ تموم شد شدو رو تشویق کردم.
_ وایییی شدو کارت محشره خیلی با احساس مینوازنی.
شدو: ممنونم سونیک، چون این آهنگ رو خودم نوشتم.
سونیک: باورنکردنیه خیلی قشنگ بود انگار که توی فضا بودی، اسم آهنگش چیه؟
شدو: امممم...آخرین نفس برای ماریا.
سونیک: وییی حتی اسمش هم قشنگه، تو بهترین نوازنده پیانو هستی شدو.
شدو: خیلی خب اغراق دیگه کافیه وقت خوابه، شب بخیر سونیک.
سونیک: شب بخیر شدو.
۵.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.