صدای برخورد قطرات بارون به شیشه مثل یه موسیقی آرامش بخش گ
صدای برخورد قطرات بارون به شیشه مثل یه موسیقی آرامش بخش گوش هامو نوازش می کرد !
به سمت پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم .
هوا وایب کاملا خاصی داشت
مه کل درختای پارکِ رو به روی خونه رو پوشونده بود
ابر های قهوه ایی و مشکی آسمون رو پر کرده بودن
وجود نور خورشیدِ پشت ابر ها اونها رو جادویی تر می کرد
نفسمو بیرون دادم که باعث عرق زدن روی شیشه شد
دستمو کشیدم روی شیشه
حتی اگه صد ها بار هم اون صحنه رو میدیدم بازم هرگز برام تکراری نمی شد
صدایی از پشت نگاهمو کشید سمت خودش
چاگی بیا قهوه .....
نگاه خندونش زیبا ترین آرامش زندگیم بود
صداش ملودی گوش نواز و موهاش دریایی پر از حس خوب بود
ترکیب موهای مشکیش روی پوست سفید و شیشه ایش بیشتر جذبم میکرد
رفتم جلو و کنارش نشستم
+ یونگیا ، خیلی دلم میخواد باهم بریم بیرون و قدم بزنیم !
- اما هوا خیلی سرده ، تازه خوب شدی میخوایی دوباره سرما بخوری ؟!
+ اما خیلی قشنگ میشه باهم بریم بیرون ، قول میدم مراقب باشم دوباره مریض نشمم
- خیلی خوب ، چند دقیقه دیگه هم صبر کن تا حداقل بارون کمی کمتر بشه !
محکم بغلش کردمو با خنده زل زدم توی چشماش
وای چطور میشه توصیفشون کرد
توی نگاه اول چشماش کاملا مشکی دیده میشه
اما بعد ترکیب خیلی خاصی رو میبینی ، چشمای مشکی با الگوی مرتبی مثل یه آتشفشان آروم آروم میکشنت توی خودشون و کاملا غرقت می کنن
- پاشو یه لباس گرم بپوش بریم
لباسمو پوشیدم و دستشو محکم گرفتم
+ من حاضرم ..
کشیدم توی بغلش و چتر رو باز کرد ، سر کلاهمو گرفت و کمی پایین تر کشید
- بریم چاگی ، درختای خوشبوی پارک منتظرمونن
__________________________________________
رسما ۴۷ دقیقه طول کشید تا مرتب بنویسمش لایک نداره ¿
به سمت پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم .
هوا وایب کاملا خاصی داشت
مه کل درختای پارکِ رو به روی خونه رو پوشونده بود
ابر های قهوه ایی و مشکی آسمون رو پر کرده بودن
وجود نور خورشیدِ پشت ابر ها اونها رو جادویی تر می کرد
نفسمو بیرون دادم که باعث عرق زدن روی شیشه شد
دستمو کشیدم روی شیشه
حتی اگه صد ها بار هم اون صحنه رو میدیدم بازم هرگز برام تکراری نمی شد
صدایی از پشت نگاهمو کشید سمت خودش
چاگی بیا قهوه .....
نگاه خندونش زیبا ترین آرامش زندگیم بود
صداش ملودی گوش نواز و موهاش دریایی پر از حس خوب بود
ترکیب موهای مشکیش روی پوست سفید و شیشه ایش بیشتر جذبم میکرد
رفتم جلو و کنارش نشستم
+ یونگیا ، خیلی دلم میخواد باهم بریم بیرون و قدم بزنیم !
- اما هوا خیلی سرده ، تازه خوب شدی میخوایی دوباره سرما بخوری ؟!
+ اما خیلی قشنگ میشه باهم بریم بیرون ، قول میدم مراقب باشم دوباره مریض نشمم
- خیلی خوب ، چند دقیقه دیگه هم صبر کن تا حداقل بارون کمی کمتر بشه !
محکم بغلش کردمو با خنده زل زدم توی چشماش
وای چطور میشه توصیفشون کرد
توی نگاه اول چشماش کاملا مشکی دیده میشه
اما بعد ترکیب خیلی خاصی رو میبینی ، چشمای مشکی با الگوی مرتبی مثل یه آتشفشان آروم آروم میکشنت توی خودشون و کاملا غرقت می کنن
- پاشو یه لباس گرم بپوش بریم
لباسمو پوشیدم و دستشو محکم گرفتم
+ من حاضرم ..
کشیدم توی بغلش و چتر رو باز کرد ، سر کلاهمو گرفت و کمی پایین تر کشید
- بریم چاگی ، درختای خوشبوی پارک منتظرمونن
__________________________________________
رسما ۴۷ دقیقه طول کشید تا مرتب بنویسمش لایک نداره ¿
۱.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.