فصل:۲ P:5
فصل:۲ P:5
تهیونگ: دختره هرزه توهم باید بمیری رفتم شلاق اوردم و تا حد مرگ زدمش جوری ک بدنش زخمی شد و نای حرف نداشت رفتم بنزین اوردم دور تا دورش ریختم فندکو از تک جیبم در اوردم
لیا:خوا....خواهش..می..میکنم(با صدای روم و لرزون)
تهیونگ: خدافظ هرزه کوچولو(پوزخند) فندکو روشن کردم و نداختمش روش و از انباری اومدم بیرون جیغش کل محومته رو پر کردع سوار ماشین شدم و ب سمت قبرستون حرکت کردم پیش قبر ات نشستم و اروم اشک میریختم: میدونی چیع؟ زندگی...بدون تو معنی ندارع قبل از این ک تو توی زندگی من بیای...ی ادم سرد و بی احساس بودم تا تو اومدی و زندگیمو رنگی کردی هق....الان بدون تو عذاب وجدان گرفتم من متاسفم اتم... ب زودی منم میام پیشت سوار ماشین شدم سمت خونه مامانم حرکت کردم رسیدم از ماشین پیاده شدم وارد عمارت شدم ک مامانم زود اومد
جینا: چی شد پسرم؟
تهیونگ: کشتمش
جینا: خوبش کردی، الان بیا بشین یکم استراحت کن رفتم روی کاناپه نشسم سرمو روی شونهی مامانم گذاشتم و مثل بچه ها گریع میکردم..مامانم سرمو نوازش میکرد
تهیونگ: خدا لعنتم کنه ک این کارو با ات کردم(خدا نکنع پسرم🗿)هق من...چطور تونستم عشق زندگیم همه کسم کسی ک زندگیو رنگی کرد کسی ک دوبارع لبخندرو روی لبام برگردوند رو کشتم هق...
جینا: گریع نکن پسرم همچی درس میشع
تهیونگ: دیگ بدون ات من چیکار کنم ...هق....(با گریع)
ات ویو: روی تخت بیمارستان نشستم و فق ب ی نقطع خیرع شدم مامانم پیشم نشستع بود
مامانات: ات دخترم بیا این سوپ رو بخور اروم باش ب خاطر اون عوضی خدتو ناراحت نکن مامانم قاشقو کنار لبم گذاشت یکم دهنمو باز کردم و اروم سوپ رو خوردم ک بابام اومد تو
بابایات: تهیونگ لیا رو کشت
مامانات: ب درک بزا بمیرع دخترمو نابود کرد
بابایات: تهیونگ هم الان خیلی پشیمونه تخصیر خودش نبود لیا ب جینا گف ک ب تهیونگ دروغ بگع
مامانات: دیگ خیلی دیرع من اونو نمیبخشم اروم از چشمم ی قطرع اشک ریخت تمام خاطرای منو تهیونگ مثل یک فیلم از جلو چشمام رد میشدن مامانم اومد نشست کنارم بغلم کرد
بابایات: دخترم گریع نکن ارزششو ندارع وقتی مرخص شدی انتقامتو میگیری با صدای لرزون و اروم گفتم: من...دوسش..دارم
مامانات: دخترم اون میخواست ترو بکشع هنوز دوسش داری؟ اروم سرمو بالا پایین کردم
مامانات: تصمیم با خودت دخترم هرجور راحتی
بابایات: اهوم
ات:بابا،میشع عکس تهیونگ رو...بهم نشون بدی
بابایات: بیا
اروم گوشی رو از دستش گرفتم ب صحفه خیرع شدم همینجوری داشتم اشک میریختم جلو چشمام تار شدع بود ی قطرع اشک ریخت روی صحفه گوشی مامانم اشکامو پاک کرد
مامانات: دخترم گریع نکن گریع کردن تو باعث میشع منو بابات بشکنیم مامانم اروم گوشی رو از دستم گرفت داد دست بابام
شرطا:
لایک:۵
جانیس
تهیونگ: دختره هرزه توهم باید بمیری رفتم شلاق اوردم و تا حد مرگ زدمش جوری ک بدنش زخمی شد و نای حرف نداشت رفتم بنزین اوردم دور تا دورش ریختم فندکو از تک جیبم در اوردم
لیا:خوا....خواهش..می..میکنم(با صدای روم و لرزون)
تهیونگ: خدافظ هرزه کوچولو(پوزخند) فندکو روشن کردم و نداختمش روش و از انباری اومدم بیرون جیغش کل محومته رو پر کردع سوار ماشین شدم و ب سمت قبرستون حرکت کردم پیش قبر ات نشستم و اروم اشک میریختم: میدونی چیع؟ زندگی...بدون تو معنی ندارع قبل از این ک تو توی زندگی من بیای...ی ادم سرد و بی احساس بودم تا تو اومدی و زندگیمو رنگی کردی هق....الان بدون تو عذاب وجدان گرفتم من متاسفم اتم... ب زودی منم میام پیشت سوار ماشین شدم سمت خونه مامانم حرکت کردم رسیدم از ماشین پیاده شدم وارد عمارت شدم ک مامانم زود اومد
جینا: چی شد پسرم؟
تهیونگ: کشتمش
جینا: خوبش کردی، الان بیا بشین یکم استراحت کن رفتم روی کاناپه نشسم سرمو روی شونهی مامانم گذاشتم و مثل بچه ها گریع میکردم..مامانم سرمو نوازش میکرد
تهیونگ: خدا لعنتم کنه ک این کارو با ات کردم(خدا نکنع پسرم🗿)هق من...چطور تونستم عشق زندگیم همه کسم کسی ک زندگیو رنگی کرد کسی ک دوبارع لبخندرو روی لبام برگردوند رو کشتم هق...
جینا: گریع نکن پسرم همچی درس میشع
تهیونگ: دیگ بدون ات من چیکار کنم ...هق....(با گریع)
ات ویو: روی تخت بیمارستان نشستم و فق ب ی نقطع خیرع شدم مامانم پیشم نشستع بود
مامانات: ات دخترم بیا این سوپ رو بخور اروم باش ب خاطر اون عوضی خدتو ناراحت نکن مامانم قاشقو کنار لبم گذاشت یکم دهنمو باز کردم و اروم سوپ رو خوردم ک بابام اومد تو
بابایات: تهیونگ لیا رو کشت
مامانات: ب درک بزا بمیرع دخترمو نابود کرد
بابایات: تهیونگ هم الان خیلی پشیمونه تخصیر خودش نبود لیا ب جینا گف ک ب تهیونگ دروغ بگع
مامانات: دیگ خیلی دیرع من اونو نمیبخشم اروم از چشمم ی قطرع اشک ریخت تمام خاطرای منو تهیونگ مثل یک فیلم از جلو چشمام رد میشدن مامانم اومد نشست کنارم بغلم کرد
بابایات: دخترم گریع نکن ارزششو ندارع وقتی مرخص شدی انتقامتو میگیری با صدای لرزون و اروم گفتم: من...دوسش..دارم
مامانات: دخترم اون میخواست ترو بکشع هنوز دوسش داری؟ اروم سرمو بالا پایین کردم
مامانات: تصمیم با خودت دخترم هرجور راحتی
بابایات: اهوم
ات:بابا،میشع عکس تهیونگ رو...بهم نشون بدی
بابایات: بیا
اروم گوشی رو از دستش گرفتم ب صحفه خیرع شدم همینجوری داشتم اشک میریختم جلو چشمام تار شدع بود ی قطرع اشک ریخت روی صحفه گوشی مامانم اشکامو پاک کرد
مامانات: دخترم گریع نکن گریع کردن تو باعث میشع منو بابات بشکنیم مامانم اروم گوشی رو از دستم گرفت داد دست بابام
شرطا:
لایک:۵
جانیس
۳۹.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.