فیک بی اهمیت پارت۷
کای رفت حیاط بیمارستان
تا به بکهیون (بابای چان)زنگ بزنه
(علامت بکهیون (پدر چان) !)
!الو سلام دادش خوبی
*الو بکهیون شما خوبید
!ممنون بچه ها چطورن؟
*هق....هق (گریه )هقققققق هققق
!چیشده کای
*....
!الووووووو شما کجایید
*بی هقققققققق.....بیمارستان....هق
!چرا؟؟
*...
!گوشیو بده به چان
*چان هق.. توی هقق....بخشه
!گوشیو بده ات
*......
!کایییییی گوشیو بده به ات
*ات رو دارن میبرن اتاق عمل
!هردو باهمچشون شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*بیا بیمارستان ...... برات توضیح میدم
!با باشههه خدافظ
(بچه ها یه نکته بابا و مامان چان خیلی روش حساسن)
بعد از ۵ مین رسیدن
!کای کای (داد
*اومدم
!چیشده
*(ماجرا رو براش توضیح داد)
!وای وای خاک توسرم
!هق ...هق چرا باید این اتفاقا فق برای منبیفته
*داداش گریه نکن
!من میخوام برم پش بچم و نامزدش
*باشه باشه بیا بریم
ویو کای
رفتیم داخل که دیدم یونا رفته پیش دکترا و گریه میکنه و اسم منو صدا میزنه
"کایی هق ...هق کای
*دوید سمتش چیشده عزیزم
"ات باید عمل شه به امضای تو و چان نیاز دارن
*چان بیهوشه؟
"نمیدونم
*بیا بریم پیش چان
"هق ..هق با..باشع
کای و یونا رفتن پیش چان
بعد ۵ مین دیدن که بلهه بلاخره به هوش اومد
یونا دوید پیشش و گفت
"عزیزم حالت خوبه؟
*چان بیا بریم به امضای تو نیازی داریم اگه دیر بریم خطر ایست قلبی خیلیییییی زیاده
چان تا اینو شنید گف
×ات نه نههههههه(داد خیییلی خیلیییییییییییی بلند به طوری که دکترا جمع شدن پیش اتاق چان)
تا به بکهیون (بابای چان)زنگ بزنه
(علامت بکهیون (پدر چان) !)
!الو سلام دادش خوبی
*الو بکهیون شما خوبید
!ممنون بچه ها چطورن؟
*هق....هق (گریه )هقققققق هققق
!چیشده کای
*....
!الووووووو شما کجایید
*بی هقققققققق.....بیمارستان....هق
!چرا؟؟
*...
!گوشیو بده به چان
*چان هق.. توی هقق....بخشه
!گوشیو بده ات
*......
!کایییییی گوشیو بده به ات
*ات رو دارن میبرن اتاق عمل
!هردو باهمچشون شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*بیا بیمارستان ...... برات توضیح میدم
!با باشههه خدافظ
(بچه ها یه نکته بابا و مامان چان خیلی روش حساسن)
بعد از ۵ مین رسیدن
!کای کای (داد
*اومدم
!چیشده
*(ماجرا رو براش توضیح داد)
!وای وای خاک توسرم
!هق ...هق چرا باید این اتفاقا فق برای منبیفته
*داداش گریه نکن
!من میخوام برم پش بچم و نامزدش
*باشه باشه بیا بریم
ویو کای
رفتیم داخل که دیدم یونا رفته پیش دکترا و گریه میکنه و اسم منو صدا میزنه
"کایی هق ...هق کای
*دوید سمتش چیشده عزیزم
"ات باید عمل شه به امضای تو و چان نیاز دارن
*چان بیهوشه؟
"نمیدونم
*بیا بریم پیش چان
"هق ..هق با..باشع
کای و یونا رفتن پیش چان
بعد ۵ مین دیدن که بلهه بلاخره به هوش اومد
یونا دوید پیشش و گفت
"عزیزم حالت خوبه؟
*چان بیا بریم به امضای تو نیازی داریم اگه دیر بریم خطر ایست قلبی خیلیییییی زیاده
چان تا اینو شنید گف
×ات نه نههههههه(داد خیییلی خیلیییییییییییی بلند به طوری که دکترا جمع شدن پیش اتاق چان)
۴.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.