چشمان اربابم فیک جونگکوک
پارت:5
دستش رو برد سمت کمربندش و درش اورد
+هر ضربه رو میشماری
-تو..رو..خدا..م...ن ک..کاری ...نکردم
+هیشش حرف اضافه ای نشنوم
اولین ضربه رو خیلی سریع زد گرمی خون رو روی پوستم احساس میکردم
-ی..یک
.
-10
.
-50
.
-150
و بعد از این ضربه دیگه سیاهی
ویو جونگکوک:
بعد از چند ضربه دیگه صدایی ازش نیومد
+هی تو
بازم هیچی
بهش نگاه کردم بی هوش شده بود تا اینجا هم خیلی قوی بوده ک طاقت اورده بود ب بدن غرق در خونش نگاه کردم که یهو در باز شد
+هوی از کی اجازه گرفت و اومدی داخل
¥ارباب ی اتفاقی افتاده
+چی شده
¥اون کسی ک جاسوسی کرده بود رو پیدا کردی
یهو شوکه شدم
+چی
¥وقتی داشت با تلفن صحبت میکرد یکی از افراد صداش رو شنیده بود خودش هم اعتراف کرد که برای جانگ کار میکنه
یعنی کار این دختر نبوده
+هوففف باشه حواستون بهش باشه الان میام و به اجوما بگو بیاد و این دختر رو ببره توی یکی از اتاقا و دکترم هم خبر کن
¥چشم
سریع از اونجا رفتم بیرون
ویو ات:
کم کم چشمامو باز کردم
-من کجام
=دخترم خوبی
-اره خوبم
+بهوش اومد
=بله ارباب
=خونت کجاست ات
-خودم میتونم برم
+حرف نزن یکی میاد میبرتت
-نیازی نیست من خودم میتونم برم
با کلی تلاش اخر سر پا وایسادم کل بدنم درد میکرد
به خودم نگاهی انداختم کل بدنم باند پیچی شده بود
-من دیگه میرم
از کنار ارباب هم رد شدم و رفتم پایین توی همون اتاقی ک لباسم رو گذاشته بودم
لباسم رو با کلی درد پوشیدم و کیفم هم برداشتم تا برم خونه
+از من اجازه گرفتی ک میخای بری
-ببخشید ارباب اما من دیگه اینجا کار نمیکنم
+تو که فقط ی روز اینجا بودی
-همین ی روز برای فهمیدم بعضی چیزا کافیه ممنون ک بهم کار دادین اما دیگه نمیخام ی نفر دیگه رو پیدا کنید
از کنارشون رد شدم و رفتم بیرون سریع از اونجا خارج شدم و رفتم خونه
¥بله ارباب منو خاسته بودین
+تعقیبش کن و ببین کجا میره
¥چشم
باند هارو باز کردم و رفتم حموم ریز اب نشستم وقتی اب ب زخمام میخورد میسوخت اما انگار حسی نداشتم دفه اولم نبود ک کتک میخوردم
وقتی توی بار کار میکردم و ازم درخاست رابطه میکردن و میگفتم نه کتکم میزدن بخاطر همین از اون کار در اومدم...ادامه دارد
شرط:
کامنت:۶۰[کامنت درست در غیر این صورت پاک میکنم و اگ ادامه داشت بلاک]
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
دستش رو برد سمت کمربندش و درش اورد
+هر ضربه رو میشماری
-تو..رو..خدا..م...ن ک..کاری ...نکردم
+هیشش حرف اضافه ای نشنوم
اولین ضربه رو خیلی سریع زد گرمی خون رو روی پوستم احساس میکردم
-ی..یک
.
-10
.
-50
.
-150
و بعد از این ضربه دیگه سیاهی
ویو جونگکوک:
بعد از چند ضربه دیگه صدایی ازش نیومد
+هی تو
بازم هیچی
بهش نگاه کردم بی هوش شده بود تا اینجا هم خیلی قوی بوده ک طاقت اورده بود ب بدن غرق در خونش نگاه کردم که یهو در باز شد
+هوی از کی اجازه گرفت و اومدی داخل
¥ارباب ی اتفاقی افتاده
+چی شده
¥اون کسی ک جاسوسی کرده بود رو پیدا کردی
یهو شوکه شدم
+چی
¥وقتی داشت با تلفن صحبت میکرد یکی از افراد صداش رو شنیده بود خودش هم اعتراف کرد که برای جانگ کار میکنه
یعنی کار این دختر نبوده
+هوففف باشه حواستون بهش باشه الان میام و به اجوما بگو بیاد و این دختر رو ببره توی یکی از اتاقا و دکترم هم خبر کن
¥چشم
سریع از اونجا رفتم بیرون
ویو ات:
کم کم چشمامو باز کردم
-من کجام
=دخترم خوبی
-اره خوبم
+بهوش اومد
=بله ارباب
=خونت کجاست ات
-خودم میتونم برم
+حرف نزن یکی میاد میبرتت
-نیازی نیست من خودم میتونم برم
با کلی تلاش اخر سر پا وایسادم کل بدنم درد میکرد
به خودم نگاهی انداختم کل بدنم باند پیچی شده بود
-من دیگه میرم
از کنار ارباب هم رد شدم و رفتم پایین توی همون اتاقی ک لباسم رو گذاشته بودم
لباسم رو با کلی درد پوشیدم و کیفم هم برداشتم تا برم خونه
+از من اجازه گرفتی ک میخای بری
-ببخشید ارباب اما من دیگه اینجا کار نمیکنم
+تو که فقط ی روز اینجا بودی
-همین ی روز برای فهمیدم بعضی چیزا کافیه ممنون ک بهم کار دادین اما دیگه نمیخام ی نفر دیگه رو پیدا کنید
از کنارشون رد شدم و رفتم بیرون سریع از اونجا خارج شدم و رفتم خونه
¥بله ارباب منو خاسته بودین
+تعقیبش کن و ببین کجا میره
¥چشم
باند هارو باز کردم و رفتم حموم ریز اب نشستم وقتی اب ب زخمام میخورد میسوخت اما انگار حسی نداشتم دفه اولم نبود ک کتک میخوردم
وقتی توی بار کار میکردم و ازم درخاست رابطه میکردن و میگفتم نه کتکم میزدن بخاطر همین از اون کار در اومدم...ادامه دارد
شرط:
کامنت:۶۰[کامنت درست در غیر این صورت پاک میکنم و اگ ادامه داشت بلاک]
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۲۲.۵k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.