part 35
part 35
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا
بعد دوشی که گرفتم خیلی سبک شدم آخخییش
چقد گشنمه از صبحه هیچی نخوردم برم یه تخم مرغ درس کنم تا شب که مامان شام درس میکنه نمیرم از گشنگی.
صدا گوشیم میاد داره زنگ میخوره مثل اینکه! تا این تخم مرغا نسوخته برم بیارمش ببینم کیه...
سارا:الو سلام سعید مننن
سعید:سلام سارای من خوبی؟
سارا:تا تو خوبی منم خوبم عشقم
سعید(با خنده):ای قربون دلبریت برم من دلبر کی بودی توو
سارا:دلبر سعید جونمم.آخ آخ تخم مرغا الانه که بسوزن سعید اگه کاری نداری من برم غذامو بخورم که دلبرت داره از گشنگی میمیره
سعید:عه چرا چرا اتفاقن کار مهمیم داشتم از بس مشغول حرف زدن شدیم یادم رفت
سارا:خب بگو عزیزم میشنوم کارتو...
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
سارا
بعد دوشی که گرفتم خیلی سبک شدم آخخییش
چقد گشنمه از صبحه هیچی نخوردم برم یه تخم مرغ درس کنم تا شب که مامان شام درس میکنه نمیرم از گشنگی.
صدا گوشیم میاد داره زنگ میخوره مثل اینکه! تا این تخم مرغا نسوخته برم بیارمش ببینم کیه...
سارا:الو سلام سعید مننن
سعید:سلام سارای من خوبی؟
سارا:تا تو خوبی منم خوبم عشقم
سعید(با خنده):ای قربون دلبریت برم من دلبر کی بودی توو
سارا:دلبر سعید جونمم.آخ آخ تخم مرغا الانه که بسوزن سعید اگه کاری نداری من برم غذامو بخورم که دلبرت داره از گشنگی میمیره
سعید:عه چرا چرا اتفاقن کار مهمیم داشتم از بس مشغول حرف زدن شدیم یادم رفت
سارا:خب بگو عزیزم میشنوم کارتو...
۶۵۴
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.