Mafia band JK 2
Parttwo 2
فیک جونگ کوک...
لنی زیاد ب بقیه نگاه نمیکرد...ازونجایی ک همه جاش چشم داشت، بعد از ترکوندن ادامسش شروع کرد ب حرف زدن...
+قصد رفتن نداری؟
وقتی جوابی نشنید خنده ی ارومی کرد، دوباره ادامسشو ترکوند...همونطور ک مشغول کار با کامپیوتر بود دوباره شروع کرد ب حرف زدن...
+متاسفم ک یادم رفت، راحت باش...منم خیلی دوست دارم غرق خودم شم، ولی حیف ک نمیتونم با چشمام خودمو ببینم...
انتظار داشت مثل همیشه شروع کنن ب کل کل کردن، ولی با صدای بسته شدن در سمت صدا برگشت...استیف بدون هیچ حرفی رفته بود...دوست داشت بره دنبالش و باهاش حرف بزنه، ولی کار مهمتری داشت...
دوباره سمت کامپیوترش برگشت و شروع کرد ب ردیابی کردن رییس باند JK...بعد از ساعتها تلاش، بالاخره تونست دوربین گوشیشو هک کنه و هرجا ک هست ببینتش...ارم اروم رو صورتش زوم کرد...زمزمه هاش تقریبا قابل شنیدن بود..."کره ای؟ گاد..."...خواست همه ی اطلاعاتی ک ی عالمه براشون زحمت کشیده بود و پاک کنه، ولی با حس دست کسی رو شونش متوقف شد...وقتی برگشت، با هر شش نفره باندشون روبه رو شد...تمام مدت تو اتاقش بودن؟ میتونه خیلی عصبانیش کنه...با شنیدن صدای فلیکس ب خودش اومد...فلیکس همونطور ک دستش روی شونه ات بود چیزی و گفت ک ات ازش متنفر بود...
فلیکس: کار خودته، لنی...
فیک جونگ کوک...
لنی زیاد ب بقیه نگاه نمیکرد...ازونجایی ک همه جاش چشم داشت، بعد از ترکوندن ادامسش شروع کرد ب حرف زدن...
+قصد رفتن نداری؟
وقتی جوابی نشنید خنده ی ارومی کرد، دوباره ادامسشو ترکوند...همونطور ک مشغول کار با کامپیوتر بود دوباره شروع کرد ب حرف زدن...
+متاسفم ک یادم رفت، راحت باش...منم خیلی دوست دارم غرق خودم شم، ولی حیف ک نمیتونم با چشمام خودمو ببینم...
انتظار داشت مثل همیشه شروع کنن ب کل کل کردن، ولی با صدای بسته شدن در سمت صدا برگشت...استیف بدون هیچ حرفی رفته بود...دوست داشت بره دنبالش و باهاش حرف بزنه، ولی کار مهمتری داشت...
دوباره سمت کامپیوترش برگشت و شروع کرد ب ردیابی کردن رییس باند JK...بعد از ساعتها تلاش، بالاخره تونست دوربین گوشیشو هک کنه و هرجا ک هست ببینتش...ارم اروم رو صورتش زوم کرد...زمزمه هاش تقریبا قابل شنیدن بود..."کره ای؟ گاد..."...خواست همه ی اطلاعاتی ک ی عالمه براشون زحمت کشیده بود و پاک کنه، ولی با حس دست کسی رو شونش متوقف شد...وقتی برگشت، با هر شش نفره باندشون روبه رو شد...تمام مدت تو اتاقش بودن؟ میتونه خیلی عصبانیش کنه...با شنیدن صدای فلیکس ب خودش اومد...فلیکس همونطور ک دستش روی شونه ات بود چیزی و گفت ک ات ازش متنفر بود...
فلیکس: کار خودته، لنی...
۱۰.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.