درخواستی
#درخواستی
P3
حیف که ..... هییی!
با سوزشو که گوشه ابروم حس کردم چشام داغ شد و اشکام سرازیر شد.....
+مگه من....با..هاتون...چی..کار...کردم...؟
شقیقه ام....دقیقه پایین زخم ابروم...کبود شده بود....
صورتمو خشک کردم و رفتم پایین....
از اون نازک نارنجیا که به یه زخم هزار تا پماد و اینا میزنن نبودم.. خودش خوب نیشع...اومدم بیرون...همزمان با خروج من از سرویس بهداشتی....عمو کوک و جیمین و نامجون و پدر تهیونگ از در عمارت اومدن داخل....
پا تند کردم...
÷هی بچه.....
جونگکوک بود...
÷کجا میدونی میری.....
برگشتم طرفش....
نامجون گفت...
=ات صورتت؟ چی شده عزیزم؟
جیمین هم زمزمه کرد..
٪چیشده؟
+هی..هیچی....
و بدو بدو رفتم بالا و اونا هم پشت سرم اومدن....که بابام و تهیونگ و دیدن که دادن با هم دعوا میکنن...
بابای تهیونگ:تهیونگ چیشده؟ ....چرا دارید دعوا میکنید داداش؟
صورت ات چرا اینجوریه؟
×از پسرتتتت بپرسسسسس....دست رو دختر من بلند کردههه....
ب.تهیونگ:چ...چی؟ تهیونگ؟
به بحثشون اهمیت ندادم و رفتم پیش نیلا...
رو تخت نشسته بود و سرشو گرفته بود....
+روت دست بلند کردم نه؟
صورت خیس از اشکاشو بالا اورد.....و چند لحظه به کبودیای صورتم نگاه کرد....
+خیالت راحته الان؟
*ا..ازت بدم میاد.....
+چرا بهش گفتی روت دست بلند کردم؟
*ح...تی..با این کب..ودیاتم...خوشگلی....
+چرا گفتی؟
*ازت متنفرمممم(جیغ و گریه)
+میگم چرااا؟
*چون دوستت دارهه!(داد)
با این حرفش...انگار به سطل آب یخ خالی کردن رو سرم.....
شوخی میکنه دیگه؟
تهیونگ؟
تهیونگی که از همون اول باهام سرده و تاحالا باهام هم صحبت نشده؟
زمزمه کردم...
+چرت نگو...پس چرا زد تو صورتم؟
*زد...زد که از یادش بری....ازت متنفر شههه...ولی بیشتر بهت علاقه مند میشه میدونمممم!
+....چ...چی می..گی؟
*دوسش داشتم و باهاش بودم....با اینکه ۱۰ سال بود میدونستم دوست داره....
+....امکان نداره.....
*امیدوارم خوشبخت بشی باهاش.....
بابت این زخما....ببخشید....همش تقصیر منه....
از در اتاق اومدم بیرون....
همه جلوی در اتاق بودن....
+چرا اینجایید؟
تهیونگ با دیدن من رفت پایین...
بابام...بغلم کرد....
×قربونت برم من.....
ات....دوست داره....میدونی که....
+اوهوم میدونم....
÷تو و تهیونگ....عجیبه....تاحالا با هم حرف نزدید درست نمیگم؟خوب میشه هااا در آینده ها...
+جونگکوک ولم کن...مزه نریز انقدر...دهنتو میدوزما....
÷پررو شدیا...ببین بچه.....
+مال تهدید کردن نیستی...برو اونور میخوام برم پایین...
٪میخوای بری پیش شوهرت؟(😚)
+...جیمین...میزنم تو دهنتا...اره..شوهرررررر!
×اذیت نکنید انقدر دخترمو!
P3
حیف که ..... هییی!
با سوزشو که گوشه ابروم حس کردم چشام داغ شد و اشکام سرازیر شد.....
+مگه من....با..هاتون...چی..کار...کردم...؟
شقیقه ام....دقیقه پایین زخم ابروم...کبود شده بود....
صورتمو خشک کردم و رفتم پایین....
از اون نازک نارنجیا که به یه زخم هزار تا پماد و اینا میزنن نبودم.. خودش خوب نیشع...اومدم بیرون...همزمان با خروج من از سرویس بهداشتی....عمو کوک و جیمین و نامجون و پدر تهیونگ از در عمارت اومدن داخل....
پا تند کردم...
÷هی بچه.....
جونگکوک بود...
÷کجا میدونی میری.....
برگشتم طرفش....
نامجون گفت...
=ات صورتت؟ چی شده عزیزم؟
جیمین هم زمزمه کرد..
٪چیشده؟
+هی..هیچی....
و بدو بدو رفتم بالا و اونا هم پشت سرم اومدن....که بابام و تهیونگ و دیدن که دادن با هم دعوا میکنن...
بابای تهیونگ:تهیونگ چیشده؟ ....چرا دارید دعوا میکنید داداش؟
صورت ات چرا اینجوریه؟
×از پسرتتتت بپرسسسسس....دست رو دختر من بلند کردههه....
ب.تهیونگ:چ...چی؟ تهیونگ؟
به بحثشون اهمیت ندادم و رفتم پیش نیلا...
رو تخت نشسته بود و سرشو گرفته بود....
+روت دست بلند کردم نه؟
صورت خیس از اشکاشو بالا اورد.....و چند لحظه به کبودیای صورتم نگاه کرد....
+خیالت راحته الان؟
*ا..ازت بدم میاد.....
+چرا بهش گفتی روت دست بلند کردم؟
*ح...تی..با این کب..ودیاتم...خوشگلی....
+چرا گفتی؟
*ازت متنفرمممم(جیغ و گریه)
+میگم چرااا؟
*چون دوستت دارهه!(داد)
با این حرفش...انگار به سطل آب یخ خالی کردن رو سرم.....
شوخی میکنه دیگه؟
تهیونگ؟
تهیونگی که از همون اول باهام سرده و تاحالا باهام هم صحبت نشده؟
زمزمه کردم...
+چرت نگو...پس چرا زد تو صورتم؟
*زد...زد که از یادش بری....ازت متنفر شههه...ولی بیشتر بهت علاقه مند میشه میدونمممم!
+....چ...چی می..گی؟
*دوسش داشتم و باهاش بودم....با اینکه ۱۰ سال بود میدونستم دوست داره....
+....امکان نداره.....
*امیدوارم خوشبخت بشی باهاش.....
بابت این زخما....ببخشید....همش تقصیر منه....
از در اتاق اومدم بیرون....
همه جلوی در اتاق بودن....
+چرا اینجایید؟
تهیونگ با دیدن من رفت پایین...
بابام...بغلم کرد....
×قربونت برم من.....
ات....دوست داره....میدونی که....
+اوهوم میدونم....
÷تو و تهیونگ....عجیبه....تاحالا با هم حرف نزدید درست نمیگم؟خوب میشه هااا در آینده ها...
+جونگکوک ولم کن...مزه نریز انقدر...دهنتو میدوزما....
÷پررو شدیا...ببین بچه.....
+مال تهدید کردن نیستی...برو اونور میخوام برم پایین...
٪میخوای بری پیش شوهرت؟(😚)
+...جیمین...میزنم تو دهنتا...اره..شوهرررررر!
×اذیت نکنید انقدر دخترمو!
۱۳.۵k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.