پارت ۶ : وقتی اومدید ایران 😶...
اقا ممد رضا : یعنی این همه نشستیم ببینیم که نتیجه برابر بشع
خدیجه خانم : وقت تلف کردن بود
جین : میگم خمیازه میشه بریم بخوابیم
خدیجه خانم : اره مادر العان
اقا ممددرضا
تشک روی پشت بوم پهن میکنه میخوابید
اقاممد رضا : کی گفته من پهن میکنم هان
که دمپایی پرت شد به سمت اقا ممدرضا که اقا محد رضا سینی ی خالی ی تخمه رو گرفت سمتش تا دمپایی بهش نخوره و دمپایی میخوره تو سینی و صاف میخپره تو صورت جین چون جین جولوی اقا ممدرضا نشسته بود دمپایی میخوره به صورتش
جین : اخخخخ خدایا صورتم ( به زبان کره ای )
خدیجه خانم : ای وای بر من جین جان مادر یه جوری بگو منم بفهمم چی میگی
علیرضا : حتما به زبان کره ای داره جیغ و داد مبکنه
ا.ت : ای وای جین خوبی عزیزم
جین : اره عشقم
خدیجه خانم : ا.ت
ا.ت : جانم
خدیجه خانم : تخمه مرغ و دستمال و بیار
ا.ت : مامان به خدا یه روز نیومدیم اینجا بعد چش
خدیجه خانم : حرف نباشه برو بیار
و ا.ت رفت دستمال و تخم مرغ رو اورد
جین رو گذاشتن وسط قالی و ا.ت و علیرصا و اقا ممد رضا رفتن یه گوشه و خدیجه خانم روبه روی جین نشست و یه نگاه برزخی بهش کرد
جین : ا.ت دارید چیکار میکنید
ا.ت : قشنگم نگران نباش چیزه خوببه
خدیجه خانم تخم مرغ و گذاشت تو دستمال و شروع کرذ :
کبرا خانم
عصمت خانم
طلعت خانم
اعظم خانم
اشرف خانم
سکینه خانم
رباب خانم
صغرا خانم
اکبر اقا
حشمت اقا
اصفر اقا
حسین اقا
حسن اقا
کرم بقالی
عباس بقالی
و اسم همه ی همسایه ها ..
خدیجه خانم : چرا این تخم مرغ نمیشکنه
ا.ت : مامان این دمپاییت
که تخم مرغ شکست
خدیجه خانم : بسم الله شکست
جین : دمپایی چشم کرده
ا.ت : اره ( ترسیده و کیوت )
جین : بایدم چش کنه بسکه من جذاب و هندسامم
ا.ت : پاشو برو بخواب پاشو
و اقا ممد رضا رخت خواب هترو پشت بوم توی پشه بند پهن کرد
اقاممدرضا و علیرضا زود خواب رفتن و لی جین نه چون لونقدر صدای خرو پف اقا ممد رضا بلند بود که نمیشد بخوابی و تا ساعت ۴ نتونست بخوابه و تا چشمش گرم شد صدای اذان از مسجد بلند شد
جین : خدایا یه خوابم به ما راحت ندیدی
اقا ممد رضا : پسرجون پاشو صبح شده باس بریم نون بگیریم بعدم کنکی مادرزنت اش بار بزارین
جین : بیدازم باباجون
خدیجه خانم : وقت تلف کردن بود
جین : میگم خمیازه میشه بریم بخوابیم
خدیجه خانم : اره مادر العان
اقا ممددرضا
تشک روی پشت بوم پهن میکنه میخوابید
اقاممد رضا : کی گفته من پهن میکنم هان
که دمپایی پرت شد به سمت اقا ممدرضا که اقا محد رضا سینی ی خالی ی تخمه رو گرفت سمتش تا دمپایی بهش نخوره و دمپایی میخوره تو سینی و صاف میخپره تو صورت جین چون جین جولوی اقا ممدرضا نشسته بود دمپایی میخوره به صورتش
جین : اخخخخ خدایا صورتم ( به زبان کره ای )
خدیجه خانم : ای وای بر من جین جان مادر یه جوری بگو منم بفهمم چی میگی
علیرضا : حتما به زبان کره ای داره جیغ و داد مبکنه
ا.ت : ای وای جین خوبی عزیزم
جین : اره عشقم
خدیجه خانم : ا.ت
ا.ت : جانم
خدیجه خانم : تخمه مرغ و دستمال و بیار
ا.ت : مامان به خدا یه روز نیومدیم اینجا بعد چش
خدیجه خانم : حرف نباشه برو بیار
و ا.ت رفت دستمال و تخم مرغ رو اورد
جین رو گذاشتن وسط قالی و ا.ت و علیرصا و اقا ممد رضا رفتن یه گوشه و خدیجه خانم روبه روی جین نشست و یه نگاه برزخی بهش کرد
جین : ا.ت دارید چیکار میکنید
ا.ت : قشنگم نگران نباش چیزه خوببه
خدیجه خانم تخم مرغ و گذاشت تو دستمال و شروع کرذ :
کبرا خانم
عصمت خانم
طلعت خانم
اعظم خانم
اشرف خانم
سکینه خانم
رباب خانم
صغرا خانم
اکبر اقا
حشمت اقا
اصفر اقا
حسین اقا
حسن اقا
کرم بقالی
عباس بقالی
و اسم همه ی همسایه ها ..
خدیجه خانم : چرا این تخم مرغ نمیشکنه
ا.ت : مامان این دمپاییت
که تخم مرغ شکست
خدیجه خانم : بسم الله شکست
جین : دمپایی چشم کرده
ا.ت : اره ( ترسیده و کیوت )
جین : بایدم چش کنه بسکه من جذاب و هندسامم
ا.ت : پاشو برو بخواب پاشو
و اقا ممد رضا رخت خواب هترو پشت بوم توی پشه بند پهن کرد
اقاممدرضا و علیرضا زود خواب رفتن و لی جین نه چون لونقدر صدای خرو پف اقا ممد رضا بلند بود که نمیشد بخوابی و تا ساعت ۴ نتونست بخوابه و تا چشمش گرم شد صدای اذان از مسجد بلند شد
جین : خدایا یه خوابم به ما راحت ندیدی
اقا ممد رضا : پسرجون پاشو صبح شده باس بریم نون بگیریم بعدم کنکی مادرزنت اش بار بزارین
جین : بیدازم باباجون
۸.۵k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.