ازدواج اجباری مافیا

پارت اخر
روز طلاق
_من جدا نمیشم
+باید جدا شی
_نمیخوامم
+هانا چاقو برداشت و گذاشت زیر گلوش و گفت اگه امضا نکنی خودمو میکشم.
_باشه باشه(با گریه)
+اینو بدون فقد بخواطر بچم باهات مثل دوست عادی میمونم
_چی چی
+بعله تو خودت زندگیتو خراب کردی
_نهنه هانا من اشتباه کردم لطفا برگرد
+هانا دست جیمین رو گرفت با مهربونی گفت:جیمین منو تو دیگه فقد دوستیم خوب اینکار رو با خودت نکن تووهم عاشق شو و زندگی کن منو تو بدرد هم نمیخوریم اینو باور کن
_هانا منو ببخش
+تو الان بابا شدی من تورو ول نمیکنم ما دیگه رابطمون عاشقانه نیس ما فقد دوستیم هانا اینو گف و رفت
شش ماه بعد
از زبان هانا
من تو این چند وقت جیمین رو تونستم فراموش کنم البته تنهایی نه من عاشق شدم عاشق یکی به اسم کای (بعله کای اکسو)
جنسیت بچه هم چون دوقلو هس دوقلو دختر من و کار واقعا زندگی خوبی داریم من با جیمین دوست هستم اون و تازه فهمیدم اون برام بهترین دوست هس نه بهترین عشق
من میخوام بعد به دنیا آوردن بچه هام ازدواج کنم
از زبان جیمین
سخت بود فراموش کردن هانا منم عاشق شدم عاشق لیا دختر عمم سعی کردم با هانا مثل دوست معمولی باشم و شد