عشق من... فیک جونگکوک
پارت:11
بعد از چند تا بوق گوشی رو جواب داد:
-سلام قشنگ مامان
~سلام مامانی
-خوبی
~من خوبم تو چطولی خوشکله
"عجیبه با اینکه باباش رو ندیده داره مثل باباش حرف میزنه خنده خودمو کنترل کردم و گفتم:"
-منم خوبم کادوت به دستت رسید
~اوهوم دایی بلام اولدش ممنون اما
-چی شده دوسش نداشتی
~نه همونی بود میخاستم اما فک میکلدم خودت بلام میالیش
-نتونستم گلم کار داشتم ب زودی خودم میام پیشت
~میگم لفتی پیش بابا
من الان باید چ جوابی بهش بدم چطور میتونستم به ی پسر بچه پنج ساله ک همیشه از باباش خوب گفتم بگم میخام بابات رو بکشم مردی ک عاشقشم اما اگ بهم خیانت کرده باشه باید بکشمش
-اره اومدم پیش بابات
~میشه ب بابا بکی ک بیاد پیش من
-اک کاراش تمام شد حتما میگم ک بیاد
~یادت نله ها
-ن یادم نمیره می سون مامان بزرگت کجاست
~رفته بازال
-تو چرا همراهش نرفتی
~من تازه از خواب بیدال شدم
-باشه پس حواست ب خودت باشه دست به اتیش نزنی
~مامان من بچه نیستم ک اینجولی میگی
-میدونم ک بچه نیستی ولی گفتم بدونی حالا هم برو استراحت کن کاری نداری
~نه کالی ندالم خداخظ
-خدافظ پسر خوشگلم
"پایان تماس"
گوشی رو گذاشتم کنارم روی تخت و ب سقف خیره شدم و با خودم تکرار کردم
"کسی ک ی کاری رو انجام میده بازم میتونه،خائن ها باید بمیرند بدون هیچ بخششی"
داشتم خودم رو برای کشتنش قانع میکردم سخت بود اما باید میتونستم و تا حدی نمیخاستم پدرم این کار رو انجام بده
اون ب راحتی نمیکشتش حتما
اول کلی کتکش میزد و بعد ی جایی مینداختش و بهش غذا نمیداد و در اخر هم یواش یواش بدنش رو میشکافت اصلا نمیخاستم تصور کنم همچین بلایی رو سر کسی ک دوستش دارم بیاره
ترجیح میدم خودم در یک لحظه بکشمش تا اینکه اون عذابش بده و بعد بکشتش...ادامه دارد
شرط:
لایک:۸۵
کامنت:۴۵"یونو!؟"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
بعد از چند تا بوق گوشی رو جواب داد:
-سلام قشنگ مامان
~سلام مامانی
-خوبی
~من خوبم تو چطولی خوشکله
"عجیبه با اینکه باباش رو ندیده داره مثل باباش حرف میزنه خنده خودمو کنترل کردم و گفتم:"
-منم خوبم کادوت به دستت رسید
~اوهوم دایی بلام اولدش ممنون اما
-چی شده دوسش نداشتی
~نه همونی بود میخاستم اما فک میکلدم خودت بلام میالیش
-نتونستم گلم کار داشتم ب زودی خودم میام پیشت
~میگم لفتی پیش بابا
من الان باید چ جوابی بهش بدم چطور میتونستم به ی پسر بچه پنج ساله ک همیشه از باباش خوب گفتم بگم میخام بابات رو بکشم مردی ک عاشقشم اما اگ بهم خیانت کرده باشه باید بکشمش
-اره اومدم پیش بابات
~میشه ب بابا بکی ک بیاد پیش من
-اک کاراش تمام شد حتما میگم ک بیاد
~یادت نله ها
-ن یادم نمیره می سون مامان بزرگت کجاست
~رفته بازال
-تو چرا همراهش نرفتی
~من تازه از خواب بیدال شدم
-باشه پس حواست ب خودت باشه دست به اتیش نزنی
~مامان من بچه نیستم ک اینجولی میگی
-میدونم ک بچه نیستی ولی گفتم بدونی حالا هم برو استراحت کن کاری نداری
~نه کالی ندالم خداخظ
-خدافظ پسر خوشگلم
"پایان تماس"
گوشی رو گذاشتم کنارم روی تخت و ب سقف خیره شدم و با خودم تکرار کردم
"کسی ک ی کاری رو انجام میده بازم میتونه،خائن ها باید بمیرند بدون هیچ بخششی"
داشتم خودم رو برای کشتنش قانع میکردم سخت بود اما باید میتونستم و تا حدی نمیخاستم پدرم این کار رو انجام بده
اون ب راحتی نمیکشتش حتما
اول کلی کتکش میزد و بعد ی جایی مینداختش و بهش غذا نمیداد و در اخر هم یواش یواش بدنش رو میشکافت اصلا نمیخاستم تصور کنم همچین بلایی رو سر کسی ک دوستش دارم بیاره
ترجیح میدم خودم در یک لحظه بکشمش تا اینکه اون عذابش بده و بعد بکشتش...ادامه دارد
شرط:
لایک:۸۵
کامنت:۴۵"یونو!؟"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۵۷.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.