اجوما:خب
اجوما:خب
کوک:ا.ت قش کرده
اجوما:خاک عالم توسرم
....................................................
#پادشاه_عذاب
#p4
کوک ویو
سریع به سمت اتاق پدرم رفتیم
اجوما:اینو بریز رو صورتش
_:جواب میده؟
اجوما:جواب نده که مرده بریز
ابو خالی کردم رو صورتش
_بیدار شد 🗿 خوب من برم اتاقم
ا.ت ویو
+:اخ سرم
اجوما:خوبی
+:نه سرم درد میکنه
اجوما:این قرصو بخور
+:مرسی
اجوما برو اتاقت یکم بخواب
+:هوم باشه ولی اجوما
اجوما:بله
+:میشه کمکم کنی فرار کنم میخوام برم پیش داداشم
اجوما: پس پاشو الان وقت استراحت بادیگارد ست
با اجوما به سمت در رفتیم
اجوما:بدو
دویدم سمت در
✓:یااااا بگیرینش
انقد سریع میدویدم که پام پیچ خود افتادم
✓:میخواستی فرار کنی
+:ب بخشید
دستمو کشید با خودش برد اتاق کوک
+:ب ب ببخشید (با گریه)
_:چی شده
✓:داشت فرار میکرد
داش میومد سمتم خدا رو شکر اجوما آمد رفتم پشت اجوما
_:بیا بیرون توله
+:نمیام
یهو از پشت یه نفر بغلم کردو گذاشت جلو کوک
+: ببخشید
سرشو نزدیکم کرد
_:تو منو ببخش
+: واسه چی
_:واسه این
بلند کردم
برد سمت اتاق خودش پرتم کرد رو تخت
سیع کردم از رو تخت پاشم ولی نمیزاشت
(دیه بقیش با ذهن کثیف خودتون🌚)
فردا صبح
_:ا.ت پاشو
+:دست بهم نزن ازت دم میاددد
_: ببخشید خوب حالم خوب نبود
+: ازت بدم میاد
_:حقم داری دختر بودنتو ازت گرفتم
منو گرفت بغلش نمیدونم ولی دست خودم نبود منم بغلش کردم تو بغلش گریه کردم
_:حالت خوبه
+:نه
✓:ارباب
_:بله
✓:خانم پارک آمدن
!:سلام ددی ددی این کیه بغلت
از موهام گرفت کشید انداختم زمین پاشو گزاشت روی شکمم فشار میداد
_:چیکار میکنی هرزهههه بندازش بیروننن ا.ت خوبی ا.ت به من نگا کن
+:اره اره خوبم
_:به اجوما میگم بیاد پیشت
+:چرا یهو باهام سرد شدی
_:چون الکی نگرانتم از این به بعدم خومو برای یه دختر که مثل بقیه دختراست وقتمو هدر نمیدم
اجوما:خوبی ا.ت
+:اره ولی کوک یه لحظه خیلی باهام سرد شد
اجوما:ته دلش سنگ نیست دیروزخواهرشو جلو چشمش کشتن الانم داره اون کسی که خواهرش و کشته رو سرشو میبره
+:ا ا اون آدم کشه
اجوما:وای ببخشید نمیدونستم نمی دونی
_:ا.ت
+:ب ب بله
_:بیا پایین
+:ب ب ب باشه
_:چرا ترسیدی ازم میترسی
+:ن ن نه
_:چیشده
+:ت ت تو آدم ک ک کشی
_:کی بهت گفته ها؟
+:هیشکس
_: اجوما گفته نه
سرمو به معنی نه تکون دادم
_:میدونستم
+:کوک کوک تروخداااا نرو پایین
......
خ
م
ا
ر
ی
چرت شد؟🗿
کوک:ا.ت قش کرده
اجوما:خاک عالم توسرم
....................................................
#پادشاه_عذاب
#p4
کوک ویو
سریع به سمت اتاق پدرم رفتیم
اجوما:اینو بریز رو صورتش
_:جواب میده؟
اجوما:جواب نده که مرده بریز
ابو خالی کردم رو صورتش
_بیدار شد 🗿 خوب من برم اتاقم
ا.ت ویو
+:اخ سرم
اجوما:خوبی
+:نه سرم درد میکنه
اجوما:این قرصو بخور
+:مرسی
اجوما برو اتاقت یکم بخواب
+:هوم باشه ولی اجوما
اجوما:بله
+:میشه کمکم کنی فرار کنم میخوام برم پیش داداشم
اجوما: پس پاشو الان وقت استراحت بادیگارد ست
با اجوما به سمت در رفتیم
اجوما:بدو
دویدم سمت در
✓:یااااا بگیرینش
انقد سریع میدویدم که پام پیچ خود افتادم
✓:میخواستی فرار کنی
+:ب بخشید
دستمو کشید با خودش برد اتاق کوک
+:ب ب ببخشید (با گریه)
_:چی شده
✓:داشت فرار میکرد
داش میومد سمتم خدا رو شکر اجوما آمد رفتم پشت اجوما
_:بیا بیرون توله
+:نمیام
یهو از پشت یه نفر بغلم کردو گذاشت جلو کوک
+: ببخشید
سرشو نزدیکم کرد
_:تو منو ببخش
+: واسه چی
_:واسه این
بلند کردم
برد سمت اتاق خودش پرتم کرد رو تخت
سیع کردم از رو تخت پاشم ولی نمیزاشت
(دیه بقیش با ذهن کثیف خودتون🌚)
فردا صبح
_:ا.ت پاشو
+:دست بهم نزن ازت دم میاددد
_: ببخشید خوب حالم خوب نبود
+: ازت بدم میاد
_:حقم داری دختر بودنتو ازت گرفتم
منو گرفت بغلش نمیدونم ولی دست خودم نبود منم بغلش کردم تو بغلش گریه کردم
_:حالت خوبه
+:نه
✓:ارباب
_:بله
✓:خانم پارک آمدن
!:سلام ددی ددی این کیه بغلت
از موهام گرفت کشید انداختم زمین پاشو گزاشت روی شکمم فشار میداد
_:چیکار میکنی هرزهههه بندازش بیروننن ا.ت خوبی ا.ت به من نگا کن
+:اره اره خوبم
_:به اجوما میگم بیاد پیشت
+:چرا یهو باهام سرد شدی
_:چون الکی نگرانتم از این به بعدم خومو برای یه دختر که مثل بقیه دختراست وقتمو هدر نمیدم
اجوما:خوبی ا.ت
+:اره ولی کوک یه لحظه خیلی باهام سرد شد
اجوما:ته دلش سنگ نیست دیروزخواهرشو جلو چشمش کشتن الانم داره اون کسی که خواهرش و کشته رو سرشو میبره
+:ا ا اون آدم کشه
اجوما:وای ببخشید نمیدونستم نمی دونی
_:ا.ت
+:ب ب بله
_:بیا پایین
+:ب ب ب باشه
_:چرا ترسیدی ازم میترسی
+:ن ن نه
_:چیشده
+:ت ت تو آدم ک ک کشی
_:کی بهت گفته ها؟
+:هیشکس
_: اجوما گفته نه
سرمو به معنی نه تکون دادم
_:میدونستم
+:کوک کوک تروخداااا نرو پایین
......
خ
م
ا
ر
ی
چرت شد؟🗿
۸.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.