21. ℳ𝒶𝓇𝓇𝒾𝒶ℊℯ."ℳ𝒶𝓃𝒹𝒶𝓉ℴ𝓇𝒴...𝒫
بریم ادامه فیک
خونه
سجین= مامان
ا.ت= جانم
سجین= میشه برم پارک با دوستام میخوام برم بازی کنم
ا.ت= باشه عزیزم فقد حواست باشه
سجین= باشه مامان خداحافظ
ا.ت= خداحافظ
بعداز اینکه با مامان خدا حافظی کردم از خونه اومدم بیرون و به طرف پارک رفتم راستش کلک زدم من با دوستام بازی نمیکردم یا آقای لی قرار داشتم
بچه ها فکر کنید ی بچه ۹ ساله چجوری این همه کارو میکنه
رفتم رسیدم پارک و آقای لی رو دیدم داخل کت و شلوار جذابش همیشه اینجوری تیپ میزد به طرفش رفتم
سجین= سلام آقای لی
آقای لی= سلام سجین چقد تعقیر کردی
سجین= ولی شما هنوز همون جوری هستید
آقای لی = یعنی تعقیر نکردم
سجین= بله هیچ تعقیری نکردین
آقای لی = حالا ولش کن بیا بغلم
بعد با خودم رو با سرعت پرت کردم توی بغلش بعد باهم دیگه روی ی نیم کت نشستم تا من نقشم رو به آقای لی بگم
از زبون یونگی
از شرکت برگشتم در خونه رو باز کردم دیدم خونه صدای اهنگ میاد رفتم داخل دیدم ا.ت ضبظ رو زیاد کرده و داره هم آشپزی میکنه هم میرقصه خیلی باحال شده بود که اصلا توجه به اومدن من نکرده بود رفتم طرفش
یونگی= ا.ت ا.ت الو ا.ت
هرچقدر صداش زدم حواب نمیداد تا رفتم طرف ضبط و ضبط رو خاموش کردم که دیدم ا.ت سری سرش رو آورد بالا و لپ هاش گل انداخت
ا.ت= یونگی تو کی اومدی
یونگی= زمانی که صدای اهنگ زو زیاد کرده بودی
ا.ت= ببخشید اصلا متوجه نشدم
یونگی= اشکالی نداره من میرم بالا تا لباس هامو عوض کنم راستی سجین کجاست
ا.ت= رفته بیرون تا با دوستاش بازی کنه
یونگی= اوک
از پله ها رفتم بالا وارد اتاق شدم و ی دوش ده دقیقه گرفتم اومدم بیرون لباس هامو پوشیدم موهام رو خشک کردم و رفتم پایین که دیدم سجین اومده داره به ا.ت کمک میکنه تا میز رو بچینم
یونگی= سجین کجا بودی
سجین= بیرون با دوستام بازی میکردم
یونگی = که این طور باشه خوش گذشت
سجین= آره خیلی
یونگی= باشه
بعداز اینکه با سجین حرف زدم به طرف میز رفتم و نشستم روی صندلی منتظر بودم غذا رو ا.ت بیاره غذارو آورد و کشیدیم داخل بشقاب و شروع به خوردن کردیم
خوب بچه ها اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد از اونجایی که شرطا نرسیده بود من یکم زودتر آپ کردم کلا شرطا ۶ تا بود لطفا به پونزده تا لایک برسونید
خونه
سجین= مامان
ا.ت= جانم
سجین= میشه برم پارک با دوستام میخوام برم بازی کنم
ا.ت= باشه عزیزم فقد حواست باشه
سجین= باشه مامان خداحافظ
ا.ت= خداحافظ
بعداز اینکه با مامان خدا حافظی کردم از خونه اومدم بیرون و به طرف پارک رفتم راستش کلک زدم من با دوستام بازی نمیکردم یا آقای لی قرار داشتم
بچه ها فکر کنید ی بچه ۹ ساله چجوری این همه کارو میکنه
رفتم رسیدم پارک و آقای لی رو دیدم داخل کت و شلوار جذابش همیشه اینجوری تیپ میزد به طرفش رفتم
سجین= سلام آقای لی
آقای لی= سلام سجین چقد تعقیر کردی
سجین= ولی شما هنوز همون جوری هستید
آقای لی = یعنی تعقیر نکردم
سجین= بله هیچ تعقیری نکردین
آقای لی = حالا ولش کن بیا بغلم
بعد با خودم رو با سرعت پرت کردم توی بغلش بعد باهم دیگه روی ی نیم کت نشستم تا من نقشم رو به آقای لی بگم
از زبون یونگی
از شرکت برگشتم در خونه رو باز کردم دیدم خونه صدای اهنگ میاد رفتم داخل دیدم ا.ت ضبظ رو زیاد کرده و داره هم آشپزی میکنه هم میرقصه خیلی باحال شده بود که اصلا توجه به اومدن من نکرده بود رفتم طرفش
یونگی= ا.ت ا.ت الو ا.ت
هرچقدر صداش زدم حواب نمیداد تا رفتم طرف ضبط و ضبط رو خاموش کردم که دیدم ا.ت سری سرش رو آورد بالا و لپ هاش گل انداخت
ا.ت= یونگی تو کی اومدی
یونگی= زمانی که صدای اهنگ زو زیاد کرده بودی
ا.ت= ببخشید اصلا متوجه نشدم
یونگی= اشکالی نداره من میرم بالا تا لباس هامو عوض کنم راستی سجین کجاست
ا.ت= رفته بیرون تا با دوستاش بازی کنه
یونگی= اوک
از پله ها رفتم بالا وارد اتاق شدم و ی دوش ده دقیقه گرفتم اومدم بیرون لباس هامو پوشیدم موهام رو خشک کردم و رفتم پایین که دیدم سجین اومده داره به ا.ت کمک میکنه تا میز رو بچینم
یونگی= سجین کجا بودی
سجین= بیرون با دوستام بازی میکردم
یونگی = که این طور باشه خوش گذشت
سجین= آره خیلی
یونگی= باشه
بعداز اینکه با سجین حرف زدم به طرف میز رفتم و نشستم روی صندلی منتظر بودم غذا رو ا.ت بیاره غذارو آورد و کشیدیم داخل بشقاب و شروع به خوردن کردیم
خوب بچه ها اینم فیک امروز امید وارم خوشتون بیاد از اونجایی که شرطا نرسیده بود من یکم زودتر آپ کردم کلا شرطا ۶ تا بود لطفا به پونزده تا لایک برسونید
۷.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.