Part⁵
Part⁵
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
با نوازش دست های خورشید و اواز پرنده ها بیدار شدم وقتی چشمام و به زور تونستم باز کنم خورشید و درحال رقصیدن تو اتاقم دیدم که بیشتر از من برای شروع کردن این صبح زیبا و متفاوت شوق و اشتیاق نشون میداد، تصمیم گرفتم بیشتر از این منتظرش نزارم!
لحاف سفید و کنار زدم و از تخت بلند شدم و به سمت حمام رفتم.
بعد از دوش موهام و خشک و مرتب شونه کردم. لباس فرم مدرسه جدید و که پیراهن سفید و دامن سرمه ای چاکدار کوتاهی داشت که از روش کت کوتاه سرمه ایی که خط های چهارخانه اش سفید و سیاه بود و بالای باسن بود رو پوشیدم و کیفم و برداشتم و پایین رفتم.
خانم هانول از روی لباس خواب سفید حریرشون روپوش صورتی ای پوشیده بودن و با قوری دستشون درحال پر کردن استکان آقای سیون از قهوه بودن که با متوجه شدن حضور من بهم سلام دادن و صبح بخیر گفتن
روی صندلی خالی روبه روی خانم هانول و آقای سیون نشستم و کیف و از کولم برداشتم و به پایه میز تکیه دادم
@ قهوه بریزم برات
+ لطف میکنید
خانم هانول لبخندی زدن
@ منم همیشه قبل از صبحونه اول یه قهوه میخورم...بفرما
+ ممنون
متوجه جای خالی تهیونگ شدم
+ تهیونگ کجاست؟ هنوز خوابه؟
@ شب و خونه دوستش هِنری مونده
+ پس من چطور باید مدرسه برم؟
خانم هانول درحالی که قلوپی از قهوه شون مینوشیدن گفتن
@ نیم ساعت قبل زنگ زدم بیدارش کردم گفت هفت و چهل و پنج اماده باشی می یاد دنبالت
+ زنگ زدید بیدارش کردید؟ مگه خودش نمیتونه بیدارشه
با خنده گفت
@ تهیونگ خواب سنگینی داره و سخت میشه از خواب بیدارش کرد برای همین باید یکی بیدارش کنه چون صدای آلارم گوشی و نمیشنوه
+ بله.. تعجب نکردم!
نگاهی به ساعت کردم و قهوه ام و نوشیدم و کیفم و برداشتم و از رو صندلی بلند شدم
@ کجا یونا تو که صبحونه نخوردی
+ من صبحونه نمیخورم
@ ولی اینطوری که تو کلاس ضعف میکنی
+ نگران نباشین من به این روتین عادت دارم
از خونه بیرون اومدم و جلوی در منتظر موندم. بعد از پنج دقیقه تاخیر بالاخره اومد اما نه تنهایی!
رو صندلی همراه دختر مو بلوندی با چهره گربه ای و افاده خریدنی نشسته بود. در پشتی و باز کردم و نشستم
تهیونگ از آینه نگاهی بهم انداخت
_ سلام کردن بهت یاد ندادن بچه
+ سلام
دخترک برگشت و اول نگاهی به من و بعد به تهیونگ انداخت و گفت
: این خواهرته تهیونگ؟
و بعد با خنده طوری که مسخره میکرد گفت
: فکر میکردم حداقل یکم خوشگلتر باشه
وقتی دیدم تهیونگ در قبال تیکه ها و بی حرمتی های دخترک سایلنت نشسته خودم جوابش و دادم
+ من آینه نیستم که داری خودتو توش میبینی.. اینه جلوته
با آبرو های توهم رفته برگشت جلو
: چقدر بیتربیت
لذت ببرید♥️
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
با نوازش دست های خورشید و اواز پرنده ها بیدار شدم وقتی چشمام و به زور تونستم باز کنم خورشید و درحال رقصیدن تو اتاقم دیدم که بیشتر از من برای شروع کردن این صبح زیبا و متفاوت شوق و اشتیاق نشون میداد، تصمیم گرفتم بیشتر از این منتظرش نزارم!
لحاف سفید و کنار زدم و از تخت بلند شدم و به سمت حمام رفتم.
بعد از دوش موهام و خشک و مرتب شونه کردم. لباس فرم مدرسه جدید و که پیراهن سفید و دامن سرمه ای چاکدار کوتاهی داشت که از روش کت کوتاه سرمه ایی که خط های چهارخانه اش سفید و سیاه بود و بالای باسن بود رو پوشیدم و کیفم و برداشتم و پایین رفتم.
خانم هانول از روی لباس خواب سفید حریرشون روپوش صورتی ای پوشیده بودن و با قوری دستشون درحال پر کردن استکان آقای سیون از قهوه بودن که با متوجه شدن حضور من بهم سلام دادن و صبح بخیر گفتن
روی صندلی خالی روبه روی خانم هانول و آقای سیون نشستم و کیف و از کولم برداشتم و به پایه میز تکیه دادم
@ قهوه بریزم برات
+ لطف میکنید
خانم هانول لبخندی زدن
@ منم همیشه قبل از صبحونه اول یه قهوه میخورم...بفرما
+ ممنون
متوجه جای خالی تهیونگ شدم
+ تهیونگ کجاست؟ هنوز خوابه؟
@ شب و خونه دوستش هِنری مونده
+ پس من چطور باید مدرسه برم؟
خانم هانول درحالی که قلوپی از قهوه شون مینوشیدن گفتن
@ نیم ساعت قبل زنگ زدم بیدارش کردم گفت هفت و چهل و پنج اماده باشی می یاد دنبالت
+ زنگ زدید بیدارش کردید؟ مگه خودش نمیتونه بیدارشه
با خنده گفت
@ تهیونگ خواب سنگینی داره و سخت میشه از خواب بیدارش کرد برای همین باید یکی بیدارش کنه چون صدای آلارم گوشی و نمیشنوه
+ بله.. تعجب نکردم!
نگاهی به ساعت کردم و قهوه ام و نوشیدم و کیفم و برداشتم و از رو صندلی بلند شدم
@ کجا یونا تو که صبحونه نخوردی
+ من صبحونه نمیخورم
@ ولی اینطوری که تو کلاس ضعف میکنی
+ نگران نباشین من به این روتین عادت دارم
از خونه بیرون اومدم و جلوی در منتظر موندم. بعد از پنج دقیقه تاخیر بالاخره اومد اما نه تنهایی!
رو صندلی همراه دختر مو بلوندی با چهره گربه ای و افاده خریدنی نشسته بود. در پشتی و باز کردم و نشستم
تهیونگ از آینه نگاهی بهم انداخت
_ سلام کردن بهت یاد ندادن بچه
+ سلام
دخترک برگشت و اول نگاهی به من و بعد به تهیونگ انداخت و گفت
: این خواهرته تهیونگ؟
و بعد با خنده طوری که مسخره میکرد گفت
: فکر میکردم حداقل یکم خوشگلتر باشه
وقتی دیدم تهیونگ در قبال تیکه ها و بی حرمتی های دخترک سایلنت نشسته خودم جوابش و دادم
+ من آینه نیستم که داری خودتو توش میبینی.. اینه جلوته
با آبرو های توهم رفته برگشت جلو
: چقدر بیتربیت
لذت ببرید♥️
۵.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.