سناریو:من میتونم دوست پسر بهتری باشم(توکیو ریونجرز)p2
سناریو:من میتونم دوست پسر بهتری باشم(توکیو ریونجرز)p2
Hanma
داخل پایگاه والهالا منتظر کیساکی بودین دست هاتون رو روی هم گذاشتین و داشتین به این فکر میکردین شاید رابطه شما با کیساکی اشتباه بوده،که بازو های کسی که دور شونه هاتون حلقه شد وقتی برگشتین با هانما مواجه شدین~اوه ببین کی اینجاست!منتظر کیساکی هستی؟حیف شد.~با نگاه سردت بهش نگاه کردی~خفه شو هانما منظورت چیه؟~آهی کشید و از تو فاصله گرفت~اون رفته تا دل دختر مورد علاقه ش رو به دست بیاره~دنیا روی سرت خراب شد همیشه میدونستی یه جای کار میلنگه و هانما کسی نبود که بخواد دروغ بگه~لعنت بهش~هانما انگار از موفقیتی که به دست آورده باشه احساس افتخار کنه گفت~ولی من میتونم برای تو یه جنتلمن باشم~نگاهش کردی بهترین راه برای انتقام از کیساکی بود!
Kakocho
دوباره ایزانا شما رو سر قرار آورده بود و غیبش زده بود کاکوچو به دنبال شما اومده بود؛آهی کشید و بهتون نگاه کرد~ا/ت حیف تو نیست؟مطمئنم اگه بخوای آدم های بهتری پیدا میشه حداقل بهتر از ایزانا~اخمی کردی ایزانا اولین عشق تو بود اولین کسی که از بچگی دوستش داشتی،~اینطور نگو من دوستش دارم~کاکوچو نزدیک شما اومد~ولی من تو رو از اون میدزدم~چند ثانیه نیاز داشتی تا حرفش رو تحلیل کنی؛با چشم های گشاد بهش نگاه کردی~منظورت چیه؟~یه لبخند دیوانه وار روی لب هاش اومد؛داخل یک حرکت دست مالی رو روی بینی شما گذاشت~منظورم اینه هانی~
Hanma
داخل پایگاه والهالا منتظر کیساکی بودین دست هاتون رو روی هم گذاشتین و داشتین به این فکر میکردین شاید رابطه شما با کیساکی اشتباه بوده،که بازو های کسی که دور شونه هاتون حلقه شد وقتی برگشتین با هانما مواجه شدین~اوه ببین کی اینجاست!منتظر کیساکی هستی؟حیف شد.~با نگاه سردت بهش نگاه کردی~خفه شو هانما منظورت چیه؟~آهی کشید و از تو فاصله گرفت~اون رفته تا دل دختر مورد علاقه ش رو به دست بیاره~دنیا روی سرت خراب شد همیشه میدونستی یه جای کار میلنگه و هانما کسی نبود که بخواد دروغ بگه~لعنت بهش~هانما انگار از موفقیتی که به دست آورده باشه احساس افتخار کنه گفت~ولی من میتونم برای تو یه جنتلمن باشم~نگاهش کردی بهترین راه برای انتقام از کیساکی بود!
Kakocho
دوباره ایزانا شما رو سر قرار آورده بود و غیبش زده بود کاکوچو به دنبال شما اومده بود؛آهی کشید و بهتون نگاه کرد~ا/ت حیف تو نیست؟مطمئنم اگه بخوای آدم های بهتری پیدا میشه حداقل بهتر از ایزانا~اخمی کردی ایزانا اولین عشق تو بود اولین کسی که از بچگی دوستش داشتی،~اینطور نگو من دوستش دارم~کاکوچو نزدیک شما اومد~ولی من تو رو از اون میدزدم~چند ثانیه نیاز داشتی تا حرفش رو تحلیل کنی؛با چشم های گشاد بهش نگاه کردی~منظورت چیه؟~یه لبخند دیوانه وار روی لب هاش اومد؛داخل یک حرکت دست مالی رو روی بینی شما گذاشت~منظورم اینه هانی~
۱۱.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.