شغل تو اژانس (پارت اول)
یه روز با خیال راحت تو خونه نشستی و داری استراحت می کنی. یهو از یه شماره ی ناسناش بهت پیام میاد پیامو باز می کنی میبینی تو رو به یک کافه دعوت کرده. اول نمی خواستی قبول کنی ولی چون حوصلت سر رفته بود و ادم فوضولی برای فهمیدن هویت اون شخص بودی قبول کردی. به اون کافه رفتی که دیدی دازای با اون قیافه(اسلاید دو)نشسته و ازت می خواد که کنارش بشینی
۶.۹k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.