"جانشینان لجباز"
جانشینان لجباز پارت 4
درهمون حین در ادارهی پلیس:
@*نفس نفس زدن*قر....قربان....مین یونگی فرار کرده!
# چی؟ احمقااااا پس شما چیکار میکردینننن اگه همین امشب برش نگردونید میدم تو میدون شهر دارتون بزنن! اگه نیازه همهی نیرو خبر کنید! فقط بگیریدشششش
بله!مین یونگی! بیرحم ترین و معروف ترین مافیای بزرگ کره که همیشه شبی که قراره اعدام بشه فرار میکنه!حالا اون عروسی به یونگی چه ربطی داره؟
فلش بک:شش ماه قبل
خانوادهی کیم و خانوادهی چوی دو گروه دیگهی مافیا بودن که هیچ وقت حریف یونگی نمیشدن پس تصمیم گرفتن قبل بیرون اومدن یونگی از زندان کاری کنن:
(پ.ا=پدر ا.ت م.ا=مادر ا.ت
پ.ت= پدرتهیونگ م.ت=مادر تهیونگ)
پ.ا:شیش ماه دیگه فرصت نداریم اون همیشه قبل اعدام شدن فرار میکنه...
م.ت:باید چیکار کنیم؟واقعا دیگه نمیتونم اونو تحمل کنم
پ.ت:یه راه بیشتر نداریم....باید باید کنار گیری کنیم
م.ت:منظورت چیه؟
پ.ت:تهیونگ و ا.ت باید باهم ازدواج کنن باید به جانشین هامون بسپاریمشون
م.ا:این کارو میکنن؟تهیونگ و ا.ت هیچوقت از همدیگه خوششون نمیومده!
پ.ا:فکر نمیکنم راهی دیگه ای داشته باشیم...
چندی بعد...:
ا.ت:نو
تهیونگ:امکان نداره!
ا.ت: نه پدر من عمرا با این پسرهی از خود راضی ازدواج کنم
تهیونگ:پدر من هم حاضر نیستم با این بچ زیر یه سقف باشم
ا.ت اسلحشو رو پیشونی تهیونگ میزاره:جرعت داری یه بار دیگه تکرار کن....
پ.ت:بسه! شما باید ازدواج کنید!
تهیونگ:نو نو نو نات می!
ا.ت:فکرشم،نکنید!
ا.ت و تهیونگ بدون توجه به جیغ و داد های خانوادشون از عمارت خارج شدن
تهیونگ:فکرشم نکن که من باهات ازدواج کنم بچ!
ا.ت:عمرا بزارم اسم تو شناسناممو لکه دار کنه فاکینگ بوی!
درهمون حین در ادارهی پلیس:
@*نفس نفس زدن*قر....قربان....مین یونگی فرار کرده!
# چی؟ احمقااااا پس شما چیکار میکردینننن اگه همین امشب برش نگردونید میدم تو میدون شهر دارتون بزنن! اگه نیازه همهی نیرو خبر کنید! فقط بگیریدشششش
بله!مین یونگی! بیرحم ترین و معروف ترین مافیای بزرگ کره که همیشه شبی که قراره اعدام بشه فرار میکنه!حالا اون عروسی به یونگی چه ربطی داره؟
فلش بک:شش ماه قبل
خانوادهی کیم و خانوادهی چوی دو گروه دیگهی مافیا بودن که هیچ وقت حریف یونگی نمیشدن پس تصمیم گرفتن قبل بیرون اومدن یونگی از زندان کاری کنن:
(پ.ا=پدر ا.ت م.ا=مادر ا.ت
پ.ت= پدرتهیونگ م.ت=مادر تهیونگ)
پ.ا:شیش ماه دیگه فرصت نداریم اون همیشه قبل اعدام شدن فرار میکنه...
م.ت:باید چیکار کنیم؟واقعا دیگه نمیتونم اونو تحمل کنم
پ.ت:یه راه بیشتر نداریم....باید باید کنار گیری کنیم
م.ت:منظورت چیه؟
پ.ت:تهیونگ و ا.ت باید باهم ازدواج کنن باید به جانشین هامون بسپاریمشون
م.ا:این کارو میکنن؟تهیونگ و ا.ت هیچوقت از همدیگه خوششون نمیومده!
پ.ا:فکر نمیکنم راهی دیگه ای داشته باشیم...
چندی بعد...:
ا.ت:نو
تهیونگ:امکان نداره!
ا.ت: نه پدر من عمرا با این پسرهی از خود راضی ازدواج کنم
تهیونگ:پدر من هم حاضر نیستم با این بچ زیر یه سقف باشم
ا.ت اسلحشو رو پیشونی تهیونگ میزاره:جرعت داری یه بار دیگه تکرار کن....
پ.ت:بسه! شما باید ازدواج کنید!
تهیونگ:نو نو نو نات می!
ا.ت:فکرشم،نکنید!
ا.ت و تهیونگ بدون توجه به جیغ و داد های خانوادشون از عمارت خارج شدن
تهیونگ:فکرشم نکن که من باهات ازدواج کنم بچ!
ا.ت:عمرا بزارم اسم تو شناسناممو لکه دار کنه فاکینگ بوی!
۴۶.۱k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.