part : ۴

ویو جونگ کوک
که بدون اینکه سرشو بر گردونه گفت...!

یوکی : مگه آدم ندیدی که داری اینطوری به من نگاه می کنی ...؟ هوم ..؟

جونگ کوک : امم چرا ... و.ولی

یوکی : ( برگشت سمت کوک ) ولی چی ؟

کوک : خب ... اولین باره که .. یه دخترو موقع تمرینات حرکات رزمی میبینم ...

یوکی : آها ...! ولی تو ، تو سونگرین چیکار می کنی ؟

کوک : خب راستش رو بخوا.... ( حرفش یا اومدن شخصیت جدید نصفه موند )

یول ( پسره ) : یوکی ... خدمتکار کیم برات شیرینی عسلی درست کرده ... بیا داخل بخور ...

یوکی : اووو .. یول .. باوش الان میا برو

یول : باوش

یوکی : خب ... راستش .. دلم نمیاد تکو تنها تو این جنگل خطر ناک تنهات بزارم .. بیا بامن ... خدمتکار کیم خوشحال می شه که یه مهمون داشته باشه ....

کوک : اوو ... خب ... باشه .. ( خنده خرگوشی )

ویو ریکو ( ادمینتون )

خب خب ... کوک و یوکی و یول و دانگو و چویون و مودوک و بویون ( چخصیت های جدیدن چویون ، بویون ، مودوک ، دخترن و یول ، دانگو پسرن ) رفتن به جانجینگاک و باهم شیرینی عسلی خدمتکار کیم رو خوردن ‌‌....
کوک برگشت به خونش .. یوکیم رفت خونش ... اصلاً همه می گن نوخود نوخود هرکه رود خانه ی خود ...

~ خوماری ~
دیدگاه ها (۱۳)

جر بوخورید از خنده 😅👍

@adrina_z @monthv

تو دوستام ... فقط ۳ نفرو خیلی دوست دارم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط