p⁸🥀
مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد.....
دیگه از شنیدن این جمله متنفر بود...بارها و بارها به خواهر کوچکترش گفته بود که وقتی میره بیرون گوشیش رو روی حالت فلایت مود نذاره...بخاطر شغل و موقعیت حساسی که داشت...برخلاف جیمین و جنی، چهیونگ از بازی مافیایی که بیخودی توش قرار گرفته بود خوشش نمیومد اما خب تغییر وایب صورتی و شادش به دارک براش شوک اور بود و لقب کویین مافیا رو داشت اما هیچکس نمیدونست اون نسبت به هرکس دیگه ای توی اون خاندان مهربون و صافت تره....به پیشنهاد جیمین، کای و چه یونگ بخاطر اینکه موقعیت اجتماعی بالاتری داشتند، در سطح اجتماع خودشون رو با نام دیگه ای معرفی میکردند...پارک رزان و هیونینگ...و خب جنی...جنی برادرش رو خیلی دوست داشت...اما ماجرای دوسال پیش همه چیز رو عوض کرده بود...
فلش بک//
جنی « اوپای قشنگممم...عایش لطفا من بزرگ شدم میتونم وارد رابطه بشممم!
جیمین « چند بار ها؟! چندبار دیگه باید بگم تو با بقیه قرق داری...۱۴ سال پیش من و تو چه یونگ دیگه مث بچه های عادی نبودیم اینو بفهم
جنی « میدونی چیه؟ تو احساساتت از بین رفته...داری تلاش میکنی به چی برسس هاا؟! دوستامون رو پیدا کنی و بکشی؟ سوکجین اوپا که همش بهت میگفت داداششی؟ تهیونگ که حتی زمان دستشویی رفتناتون رو بهم میگفتین؟ یونگی اوپا که مراقبمون بود؟ جیسو اونی که انقدر بهم میومدینن؟؟ هااا د لعنتی حرف بزن*داد
_جیمین تا اون موقع حتی نوازش کردن سر جنی و چه یونگ رو محکم انجام نداده بود چه برسه به سیلی زدن! ولی متاسفانه بزرگ شدن چیز خوبی نیست!
جنی « ترسیده و بهت زده دستمو از لپم برداشتم و به انگشت خونیم نگاهی کردم...کلافه بودن رو میشد از چشماش خوند....بدون هیچ حرفی طبق عادتش موهاش رو به بالا هدایت کرد و به اتاقش پناه برد...
پایان فلش بک//
_بعد از اون شب جنی مثل مرغ توی قفس بود...غیر از باهیه و چه یونگ و کای با هیچکس نمیتونست بیرون بره....جیمین اون روی سکهش رو به جنی نشون داده بود و اینجوری بود که رابطه جنی و جیمین رفته رفته سرد شد...طوری که جیمین حتی یک هفته کامل سراغی از جنی نمیگرفت ولی جنی بیشتر از اونچه فکر کنید برادرش رو دوست داشت....چه یونگ اما همرو دوست داشت...پسر عموش کای...دختر عموش باهیه...خواهر و برادر عزیزش رو و همینطور دوست جون جونیش جیسو رو! برخلاف رابطه متلاشی شده جنی و جیمین، اون حواسش به هردوشون بود اما اون وجه دارک خودش رو برای افراد غریبه حفظ کرده بود...
جیمین « انگشتم از گرفتن شمارش درد گرفته بود...عایش...مکس
مکس « بله قربان
جیمین « تو این دوتا سرتق رو بهتر از من میشناسی...برو پیداشون کن...اپ مخصوص چی پی اس ردیابیشون هم ببر
مکس « چشم
یکم نظرتونو راجب این فیک بگین خا
دیگه از شنیدن این جمله متنفر بود...بارها و بارها به خواهر کوچکترش گفته بود که وقتی میره بیرون گوشیش رو روی حالت فلایت مود نذاره...بخاطر شغل و موقعیت حساسی که داشت...برخلاف جیمین و جنی، چهیونگ از بازی مافیایی که بیخودی توش قرار گرفته بود خوشش نمیومد اما خب تغییر وایب صورتی و شادش به دارک براش شوک اور بود و لقب کویین مافیا رو داشت اما هیچکس نمیدونست اون نسبت به هرکس دیگه ای توی اون خاندان مهربون و صافت تره....به پیشنهاد جیمین، کای و چه یونگ بخاطر اینکه موقعیت اجتماعی بالاتری داشتند، در سطح اجتماع خودشون رو با نام دیگه ای معرفی میکردند...پارک رزان و هیونینگ...و خب جنی...جنی برادرش رو خیلی دوست داشت...اما ماجرای دوسال پیش همه چیز رو عوض کرده بود...
فلش بک//
جنی « اوپای قشنگممم...عایش لطفا من بزرگ شدم میتونم وارد رابطه بشممم!
جیمین « چند بار ها؟! چندبار دیگه باید بگم تو با بقیه قرق داری...۱۴ سال پیش من و تو چه یونگ دیگه مث بچه های عادی نبودیم اینو بفهم
جنی « میدونی چیه؟ تو احساساتت از بین رفته...داری تلاش میکنی به چی برسس هاا؟! دوستامون رو پیدا کنی و بکشی؟ سوکجین اوپا که همش بهت میگفت داداششی؟ تهیونگ که حتی زمان دستشویی رفتناتون رو بهم میگفتین؟ یونگی اوپا که مراقبمون بود؟ جیسو اونی که انقدر بهم میومدینن؟؟ هااا د لعنتی حرف بزن*داد
_جیمین تا اون موقع حتی نوازش کردن سر جنی و چه یونگ رو محکم انجام نداده بود چه برسه به سیلی زدن! ولی متاسفانه بزرگ شدن چیز خوبی نیست!
جنی « ترسیده و بهت زده دستمو از لپم برداشتم و به انگشت خونیم نگاهی کردم...کلافه بودن رو میشد از چشماش خوند....بدون هیچ حرفی طبق عادتش موهاش رو به بالا هدایت کرد و به اتاقش پناه برد...
پایان فلش بک//
_بعد از اون شب جنی مثل مرغ توی قفس بود...غیر از باهیه و چه یونگ و کای با هیچکس نمیتونست بیرون بره....جیمین اون روی سکهش رو به جنی نشون داده بود و اینجوری بود که رابطه جنی و جیمین رفته رفته سرد شد...طوری که جیمین حتی یک هفته کامل سراغی از جنی نمیگرفت ولی جنی بیشتر از اونچه فکر کنید برادرش رو دوست داشت....چه یونگ اما همرو دوست داشت...پسر عموش کای...دختر عموش باهیه...خواهر و برادر عزیزش رو و همینطور دوست جون جونیش جیسو رو! برخلاف رابطه متلاشی شده جنی و جیمین، اون حواسش به هردوشون بود اما اون وجه دارک خودش رو برای افراد غریبه حفظ کرده بود...
جیمین « انگشتم از گرفتن شمارش درد گرفته بود...عایش...مکس
مکس « بله قربان
جیمین « تو این دوتا سرتق رو بهتر از من میشناسی...برو پیداشون کن...اپ مخصوص چی پی اس ردیابیشون هم ببر
مکس « چشم
یکم نظرتونو راجب این فیک بگین خا
۶۵.۵k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.