فیک ٢
بریم وسایلمو جمع کنم
خب چی بردارم اها کتاب و سیگار و چند تا لباس گذاشتم تو کیفم از اتاق اومدم بیرون
ایششش چرا دارن اینطوری نگاه میکنن
رونا:به چی نگاه میکنی سرت تو کاره خودت باشه پسری هیز
رفتم سمته اتاقه مدیر و بدونه اینکه در بزنم در رو باز کردم
دیدم مرده وایساده داره با مدیر حرف میزنه یه دفع یه کیفی گذاشتم روی میز به نظرم پوله پس وضعش خوبه
انگار متوجه حضور بنده نشدن رفتم سمتشون
رونا :من اومدم
مدیر :رونا ایشون کیم تهمو هستن برادره ایشون تور به سرپرستی گرفتن
رونا :چییی یعنی شما پدر من نیستن
تهمو:من یه جای بردارم اومدم
رونا:(یعنی چه شکلی خوشگله یا زشته یا چاق باشه نتونسته بیاد دنبالم ایششش)
تهمو:سریع برو پایین سوار ماشین شو تا بیام
رونا :باشه
از اتاق زدم بیرون رفتم حیاط دنباله ماشین میگشتم یه ماشینه مدل بالا دیدم پس ماله خودشه رفتم جلو نشستم
اخیش چه خوبه
ولی چرا این مرتیکه نمیاد گرمه اوفففف
رونا:پختمممممممممم خدا لعنتت کنه کیم تهمو
داشتم فحش میدادم که اومد به لاخره
رونا:کاشکه دیرتر میومدی
تهمو: تیکه انداخیتی؟؟
رونا:خودت چی فکر میکنی لامصب گرمه با این لباسی که تو دادی ..ایششش مگه تو آدمی نیستی گرمت نمیشه
تهمو:من این لباسم انتخاب نکردم پدرت جدیدت انتخاب کرده
رونا :نمیشه حرکت کنی پختم از گرما این ماشینت کولر نداره
تهمو :ماشین به گرونی کولر نداشته باشه ؟
رونا :از شما پولدارا هیچی بعید نیست
بنده
تهمو ماشینو روشن کرد و حرکت کرد به سمته خونه تهیونگ
وسط راه بودن که تهمو گفت
تهمو :داخلع کیفت چی
رونا:لباس
تهمو :به دردت نمیخوره
تهمو کیفه رونا رو برداشت از شیشه انداخت پایین
رونا:چرا انداختی(
خب چی بردارم اها کتاب و سیگار و چند تا لباس گذاشتم تو کیفم از اتاق اومدم بیرون
ایششش چرا دارن اینطوری نگاه میکنن
رونا:به چی نگاه میکنی سرت تو کاره خودت باشه پسری هیز
رفتم سمته اتاقه مدیر و بدونه اینکه در بزنم در رو باز کردم
دیدم مرده وایساده داره با مدیر حرف میزنه یه دفع یه کیفی گذاشتم روی میز به نظرم پوله پس وضعش خوبه
انگار متوجه حضور بنده نشدن رفتم سمتشون
رونا :من اومدم
مدیر :رونا ایشون کیم تهمو هستن برادره ایشون تور به سرپرستی گرفتن
رونا :چییی یعنی شما پدر من نیستن
تهمو:من یه جای بردارم اومدم
رونا:(یعنی چه شکلی خوشگله یا زشته یا چاق باشه نتونسته بیاد دنبالم ایششش)
تهمو:سریع برو پایین سوار ماشین شو تا بیام
رونا :باشه
از اتاق زدم بیرون رفتم حیاط دنباله ماشین میگشتم یه ماشینه مدل بالا دیدم پس ماله خودشه رفتم جلو نشستم
اخیش چه خوبه
ولی چرا این مرتیکه نمیاد گرمه اوفففف
رونا:پختمممممممممم خدا لعنتت کنه کیم تهمو
داشتم فحش میدادم که اومد به لاخره
رونا:کاشکه دیرتر میومدی
تهمو: تیکه انداخیتی؟؟
رونا:خودت چی فکر میکنی لامصب گرمه با این لباسی که تو دادی ..ایششش مگه تو آدمی نیستی گرمت نمیشه
تهمو:من این لباسم انتخاب نکردم پدرت جدیدت انتخاب کرده
رونا :نمیشه حرکت کنی پختم از گرما این ماشینت کولر نداره
تهمو :ماشین به گرونی کولر نداشته باشه ؟
رونا :از شما پولدارا هیچی بعید نیست
بنده
تهمو ماشینو روشن کرد و حرکت کرد به سمته خونه تهیونگ
وسط راه بودن که تهمو گفت
تهمو :داخلع کیفت چی
رونا:لباس
تهمو :به دردت نمیخوره
تهمو کیفه رونا رو برداشت از شیشه انداخت پایین
رونا:چرا انداختی(
۱۶.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.