p5
p5
خانه دوباره خانه شده بود صدای خنده های مهیار و ارنیکا
کل خانه بزرگی که بوی انتقام و خون میداد پرکرده بود
صدای ماشین از حیاط امد
اخوان وارد شد کاپشن چرم بلندش را به خدمتکار داد
وارد سالن اصلی شد
ارنیکا ومهیار هنوز گرم صحبت بودند و متوجه حضور اخوان نشدند
که اخوان گفت:خوش اومدی بابا
مهیار:سلام
بغلش کردم
شاید دلم برای بغلش تنگ شده بود
اخوان :خوب رزی کجاست
ارنیکا درحال خوردن کوکوی هایی که تازه از فر خارج شده بودند گفت: نمیدونم از وقتی اومدم خبری نیست ازش
خدمتکار وقتی حرفا های ارنیکا را شنید گفت:
خانم گفتن امروز بادوستاشون قرار شام بیرون باشن شبم دیرمیان
اخوان:خوب من برم لباسام و عوض کنم
ارنیکا یدقه میایی
کارت دارم
ارنیکا:
میدونستم چیمیخواد بگه نگران بودم
امیدوارم بودچیزی بگه دلم میخواد
بگه دیگه مجبور نیستم هرکاری میخواد و انجام بدم
رفت دفتر کار خونگیش و منم پشت سرش رفت
گربه ی پشمالوی سفیدم رو پله ها نشسته بود اومد دنبالمون
نشستم رو مبل پرم مشکیش هیچوقت از اتاق کارش خوشم نمیومد همش قهوه ای و مشکی
رنگای بدی نبودن
ولی یکنواخت کرده بود اتاق خسته کننده و غمگین و سردرگم رنگ ها تو دیزان اتاق خیلی مهم بودن
تو افکار خودم بودم که اخوان نشست روبه روم
اخوان:
فکرام و کردم
نگران نباش قرار نی ساتفاق بدی برات بیوفته
الان ساعت چهار بهش زنگ میزنی و میگی امشب منتظرت باشه اما اول
میگی باید برید یه رستوران
میبریش رستورانی که من میگم با راننده میری چندنفرم میفرستم نگران چیزی نباش
وقتی حواسش نباش داروی خواب اوری که بهت میدم و میریزی تونوشیدنیشی
جوری وانمود میکنه انگار برای شب ذوق رده حسابی خامش میکنی
بعد کمک باید سرگیجه داشته باشه
میبریش سوار ماشین میکنی
توماشین تقریبا هوش وحواسش و از دست میده بهوش میمونه ولی چرندیات میگه
گوشیشو برمیداری اگه اثر انگشتش بود بازش میکنی
اگه نه رمزش و ازش میپرسی
یسری پیام به شماره ای که بهت میگم میدی
مینویسی تونمیتونی همچین کاری بامن بکنی
نمیدونم فلان تهدیدم نکن و اینا
البته با دستکش
بعد وارد خونش میشی
خونش تو یه برج پس خیلی توچشمید
جوری که انگار عاشقشی رفتار میکنی
بعد وقتی رفت تو مدارکی که نشون میده کارای مارو ماست مالی کرده برمیداری و باخودت میاری
خونه رو یکم بهم ریخته میکنی
میندازیش روتخت
بعد میای بیرون
ارنیکا:بعدش چی اگه هنوز بهوش بود نزاشت چی؟
اخوان: ارنیکا بهم اعتماد کن
وقتی داری میای بیرون
یه چاقو از توخونش برمیداری
یادت باشه با دستکش
بعد چاقو رو میدی به اونیکه دم دره
دیگه کارت تموم شده بامدارک برمیگردی خونه
ارنیکا:میخوای بکشیش
اخوان:یجوری که انگار خود کشی کرده
ارنیکا:اگه لوبریم چی
اخوان:ارنیکا
بهم اعتماد کن
باشه؟
همچی اونجور که میخوایم پیش میره
ارنیکا:من هرچیم باشم نمیتونم تو قتل یکی بهت کمک کنم که
از دستم برنمیاد
اخوان:
دستای کوچولوش و گرفتم من به رکسانا قول داده بودم مراقبش باشم
نمیزاشتم یه تار مو ازش کم بشه
ببین ارنیکا توخیلی شبیه منی
تواونیکه فکرمیکنی نیستی
تومیتونی بی رحم باشی
یعنی هستی
تو برای قدرتت هرکاری میکنیی
هرکاری
مثل من این هنوز اول راه
کل این زندگی که ساختم همش برای توعه
بعد من باید تو بشینی جام
نه مهیار نه رزیتا نه موگه
مهیار موگه بچه ی منن
ولی عرضش و ندارن
رزی هم که نمیتونه کاری کنه فقط سروصدا داره
ژاسمینم بچست
تو وارث منی
تو فقط میتونی از اینا مراقبت کنی ارنیکا این قیافه معصومانه اهل شعرت و بزار کنار تو این نیستی بفول خودت تو خفن تر ازن حرفایی
همیشه دوست داشتم دختری داشته باشم مثل خودم بزرگش کنم و اسمش و ارغوان بزرام
تو ارغوان نیسی
وقتی با رکسانا اشنا شدم و فهمیدم یه دختر داره و وقتی دیدمت فهمیدم تو همون ارغوانی هستی که میخوام
ارنیکا:
برگشتم تو اتاقم
به حرفای اخوان فکر میکردم یعنی واقعا من همونم که اون میگفت؟
جاه طلب قدرت طلب یا بی رحم؟
به رئیس زنگ زدم و بهش خبر و دادم
حس ترسی که درونم بود مرده بود
انگار اخوان ورژن دومش و درونم کاشه بود
لباسام و پوشیدم
رفتم طبقه پایین
مهیار: جای میری؟
ارنیکا: یه قرار برای شام دارم
مهیار:خوشتیپ کردی عروسی توراه؟
ارنیکا:مهیار
بیخیال تروخدا
اخوان : داری میری؟
ارنیکا:هوم
اخوان: نگران نباش خوب؟
ارنیکا:سرم و تکون دادم و خداحافظی کردم
(استایل ارنیکا اسلاید دوم)
خانه دوباره خانه شده بود صدای خنده های مهیار و ارنیکا
کل خانه بزرگی که بوی انتقام و خون میداد پرکرده بود
صدای ماشین از حیاط امد
اخوان وارد شد کاپشن چرم بلندش را به خدمتکار داد
وارد سالن اصلی شد
ارنیکا ومهیار هنوز گرم صحبت بودند و متوجه حضور اخوان نشدند
که اخوان گفت:خوش اومدی بابا
مهیار:سلام
بغلش کردم
شاید دلم برای بغلش تنگ شده بود
اخوان :خوب رزی کجاست
ارنیکا درحال خوردن کوکوی هایی که تازه از فر خارج شده بودند گفت: نمیدونم از وقتی اومدم خبری نیست ازش
خدمتکار وقتی حرفا های ارنیکا را شنید گفت:
خانم گفتن امروز بادوستاشون قرار شام بیرون باشن شبم دیرمیان
اخوان:خوب من برم لباسام و عوض کنم
ارنیکا یدقه میایی
کارت دارم
ارنیکا:
میدونستم چیمیخواد بگه نگران بودم
امیدوارم بودچیزی بگه دلم میخواد
بگه دیگه مجبور نیستم هرکاری میخواد و انجام بدم
رفت دفتر کار خونگیش و منم پشت سرش رفت
گربه ی پشمالوی سفیدم رو پله ها نشسته بود اومد دنبالمون
نشستم رو مبل پرم مشکیش هیچوقت از اتاق کارش خوشم نمیومد همش قهوه ای و مشکی
رنگای بدی نبودن
ولی یکنواخت کرده بود اتاق خسته کننده و غمگین و سردرگم رنگ ها تو دیزان اتاق خیلی مهم بودن
تو افکار خودم بودم که اخوان نشست روبه روم
اخوان:
فکرام و کردم
نگران نباش قرار نی ساتفاق بدی برات بیوفته
الان ساعت چهار بهش زنگ میزنی و میگی امشب منتظرت باشه اما اول
میگی باید برید یه رستوران
میبریش رستورانی که من میگم با راننده میری چندنفرم میفرستم نگران چیزی نباش
وقتی حواسش نباش داروی خواب اوری که بهت میدم و میریزی تونوشیدنیشی
جوری وانمود میکنه انگار برای شب ذوق رده حسابی خامش میکنی
بعد کمک باید سرگیجه داشته باشه
میبریش سوار ماشین میکنی
توماشین تقریبا هوش وحواسش و از دست میده بهوش میمونه ولی چرندیات میگه
گوشیشو برمیداری اگه اثر انگشتش بود بازش میکنی
اگه نه رمزش و ازش میپرسی
یسری پیام به شماره ای که بهت میگم میدی
مینویسی تونمیتونی همچین کاری بامن بکنی
نمیدونم فلان تهدیدم نکن و اینا
البته با دستکش
بعد وارد خونش میشی
خونش تو یه برج پس خیلی توچشمید
جوری که انگار عاشقشی رفتار میکنی
بعد وقتی رفت تو مدارکی که نشون میده کارای مارو ماست مالی کرده برمیداری و باخودت میاری
خونه رو یکم بهم ریخته میکنی
میندازیش روتخت
بعد میای بیرون
ارنیکا:بعدش چی اگه هنوز بهوش بود نزاشت چی؟
اخوان: ارنیکا بهم اعتماد کن
وقتی داری میای بیرون
یه چاقو از توخونش برمیداری
یادت باشه با دستکش
بعد چاقو رو میدی به اونیکه دم دره
دیگه کارت تموم شده بامدارک برمیگردی خونه
ارنیکا:میخوای بکشیش
اخوان:یجوری که انگار خود کشی کرده
ارنیکا:اگه لوبریم چی
اخوان:ارنیکا
بهم اعتماد کن
باشه؟
همچی اونجور که میخوایم پیش میره
ارنیکا:من هرچیم باشم نمیتونم تو قتل یکی بهت کمک کنم که
از دستم برنمیاد
اخوان:
دستای کوچولوش و گرفتم من به رکسانا قول داده بودم مراقبش باشم
نمیزاشتم یه تار مو ازش کم بشه
ببین ارنیکا توخیلی شبیه منی
تواونیکه فکرمیکنی نیستی
تومیتونی بی رحم باشی
یعنی هستی
تو برای قدرتت هرکاری میکنیی
هرکاری
مثل من این هنوز اول راه
کل این زندگی که ساختم همش برای توعه
بعد من باید تو بشینی جام
نه مهیار نه رزیتا نه موگه
مهیار موگه بچه ی منن
ولی عرضش و ندارن
رزی هم که نمیتونه کاری کنه فقط سروصدا داره
ژاسمینم بچست
تو وارث منی
تو فقط میتونی از اینا مراقبت کنی ارنیکا این قیافه معصومانه اهل شعرت و بزار کنار تو این نیستی بفول خودت تو خفن تر ازن حرفایی
همیشه دوست داشتم دختری داشته باشم مثل خودم بزرگش کنم و اسمش و ارغوان بزرام
تو ارغوان نیسی
وقتی با رکسانا اشنا شدم و فهمیدم یه دختر داره و وقتی دیدمت فهمیدم تو همون ارغوانی هستی که میخوام
ارنیکا:
برگشتم تو اتاقم
به حرفای اخوان فکر میکردم یعنی واقعا من همونم که اون میگفت؟
جاه طلب قدرت طلب یا بی رحم؟
به رئیس زنگ زدم و بهش خبر و دادم
حس ترسی که درونم بود مرده بود
انگار اخوان ورژن دومش و درونم کاشه بود
لباسام و پوشیدم
رفتم طبقه پایین
مهیار: جای میری؟
ارنیکا: یه قرار برای شام دارم
مهیار:خوشتیپ کردی عروسی توراه؟
ارنیکا:مهیار
بیخیال تروخدا
اخوان : داری میری؟
ارنیکا:هوم
اخوان: نگران نباش خوب؟
ارنیکا:سرم و تکون دادم و خداحافظی کردم
(استایل ارنیکا اسلاید دوم)
۲.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.