(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
اگه جنبه ندارین نخونین این فیک ها از تخیل میاد و از واقعیت نیس اگه دیدتون نسبت به پسرا تغیر میکنه نخونین و بهشون لقب ندین
P5
زنگ زدم به یونگی
¿سلام جیمینی چطوری چیشده
_سلام یونگی میشه بیای عمارت سفید
¿باشه چیشده؟
_میخوام باهات حرف بزنم اوکی (دوستان دوست صمیمی جیمین یونگی و کوک میباشد)
_فعلا
¿ فعلا
به کوک هم زنگ زدم بیاد
ویوا/ت
دنگ دنگ صدای در اومد
رفتم باز کنم که ۲ تا از همونایی که توی کافی دیده بودم رو دیدم
+سلام خوش اومدین
¿♧ سلام
رفتن بالا
ویو جیمین
_اومدین سلام
¿♧ های
♧اونی که جلو در بود همون دختره تو کافه نیس جیمین تو دزدیدیش ؟
_نه نههههه
¿پس اون اینجا چیکار میکنه؟
_ داستان از این قراره که (نویسنده گشاد است همون ماجرا های پارت4)
♧اوه زندگی شما به هم گره خورده
¿موافقم
_میشه یه راهنمایی کنین مخشو بزنم؟
¿چه نیومده پسر خاله میشی
_پس چیکار کنم
♧مگه نمیگی امروز اومده پس خیلیی زوده
_راه حل
¿من یه فکری دارم
_چه فکری
¿ببین باید بزاری اب ها از اسیاب بیوفتن بعد وارد عمل شی ولی تلاش کن تو این چند روز اونو به خودت وابسته کنی
♧یونگی اگه تو جای اون بودی به به مافیا وابسته میشدی
_اینم یه حرفیه
¿عشق این چیزا رو نمیفهمه
_اینم درسته
¿الان باید یه نقشه بکشیم
♧من که چیزی به ذهنم نمیرسه
♧اقا یه لحضه صب کن ببینم
_چیه
♧ مگه اقای پارک نمیخواد برات سوغولی انتخاب کنه ؟
_اره
♧باید یه جوری اجوما رو راضی کنی سوغولیت ا/ت باشه اینجوری راه واسه ما بازمیشه (نویسنده:مدیونی اگه منحر*ف شی)
¿نقشه یه خوبیه
چه ادمین خوبی ام نیزارم خماری بکشین
(Help, my heart is on fire)
اگه جنبه ندارین نخونین این فیک ها از تخیل میاد و از واقعیت نیس اگه دیدتون نسبت به پسرا تغیر میکنه نخونین و بهشون لقب ندین
P5
زنگ زدم به یونگی
¿سلام جیمینی چطوری چیشده
_سلام یونگی میشه بیای عمارت سفید
¿باشه چیشده؟
_میخوام باهات حرف بزنم اوکی (دوستان دوست صمیمی جیمین یونگی و کوک میباشد)
_فعلا
¿ فعلا
به کوک هم زنگ زدم بیاد
ویوا/ت
دنگ دنگ صدای در اومد
رفتم باز کنم که ۲ تا از همونایی که توی کافی دیده بودم رو دیدم
+سلام خوش اومدین
¿♧ سلام
رفتن بالا
ویو جیمین
_اومدین سلام
¿♧ های
♧اونی که جلو در بود همون دختره تو کافه نیس جیمین تو دزدیدیش ؟
_نه نههههه
¿پس اون اینجا چیکار میکنه؟
_ داستان از این قراره که (نویسنده گشاد است همون ماجرا های پارت4)
♧اوه زندگی شما به هم گره خورده
¿موافقم
_میشه یه راهنمایی کنین مخشو بزنم؟
¿چه نیومده پسر خاله میشی
_پس چیکار کنم
♧مگه نمیگی امروز اومده پس خیلیی زوده
_راه حل
¿من یه فکری دارم
_چه فکری
¿ببین باید بزاری اب ها از اسیاب بیوفتن بعد وارد عمل شی ولی تلاش کن تو این چند روز اونو به خودت وابسته کنی
♧یونگی اگه تو جای اون بودی به به مافیا وابسته میشدی
_اینم یه حرفیه
¿عشق این چیزا رو نمیفهمه
_اینم درسته
¿الان باید یه نقشه بکشیم
♧من که چیزی به ذهنم نمیرسه
♧اقا یه لحضه صب کن ببینم
_چیه
♧ مگه اقای پارک نمیخواد برات سوغولی انتخاب کنه ؟
_اره
♧باید یه جوری اجوما رو راضی کنی سوغولیت ا/ت باشه اینجوری راه واسه ما بازمیشه (نویسنده:مدیونی اگه منحر*ف شی)
¿نقشه یه خوبیه
چه ادمین خوبی ام نیزارم خماری بکشین
۵.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.