یونا........... در سکوت به سر میبرد
یونا........... در سکوت به سر میبرد
کوک: اینا چیه بگو(عربده)
یونا....... گوجه خوردمـ
کوک: مینسوووک بیا اینو بنداز بیرون
مینسوک: چشم ارباب
ات: اهم اهم نمیخوای بری بیرون
کوک: نچ
ات: اونوقت چرا
کوک: چون دوست دارم
ات: یه بار دیگه بگو ببین چیکارت میکنم
کوک: چون دوست دارم
ات به 7روش سامورایی انداختتش بیرون
کوک: یا امام حسین این دشمنامو جررر میده
کوک: اخ نمیتونستی اروم تر بزنی تازه 1روزه مرخص شدی اینطوری میزنی
ات: خب خودت مرض داشتی گفتی نمیری بیرون
کوک: باشه حالا
کوک رفت بیرون
ات رفت دوش 1ساعتی گرفـ ل یک لباس دارک پوشید
رفت بیرون یه ناهار درست کرد و کوک و ات هم خوردن
کوک: اجوماااااا
اجوما: بلع پسرم
کوک: یه ویسکی 150 درصد بیار
اجوما: باشه پسرم
ویو ات
داشتم تو حیاط میگشتم که یه گربه کوچولو سفید رنگ دیدم باچند جای خاکستری
یه خواهر داشت
اونم همین شکلی
بغلش کردم
دست یکیشون زخم شده بود اومدم باند پیچیش کردم
اسم یکیش را گذاشتم کوک اسم یکیشونم کوکی بردمشون توی اتاقم بهشون شیر دادم(شیر گاو) ♡
پایان پارت 16 لایک و کامنت فراموش نشه مرسی
شرط
لایک 29
کامنت 11🫀
کوک: اینا چیه بگو(عربده)
یونا....... گوجه خوردمـ
کوک: مینسوووک بیا اینو بنداز بیرون
مینسوک: چشم ارباب
ات: اهم اهم نمیخوای بری بیرون
کوک: نچ
ات: اونوقت چرا
کوک: چون دوست دارم
ات: یه بار دیگه بگو ببین چیکارت میکنم
کوک: چون دوست دارم
ات به 7روش سامورایی انداختتش بیرون
کوک: یا امام حسین این دشمنامو جررر میده
کوک: اخ نمیتونستی اروم تر بزنی تازه 1روزه مرخص شدی اینطوری میزنی
ات: خب خودت مرض داشتی گفتی نمیری بیرون
کوک: باشه حالا
کوک رفت بیرون
ات رفت دوش 1ساعتی گرفـ ل یک لباس دارک پوشید
رفت بیرون یه ناهار درست کرد و کوک و ات هم خوردن
کوک: اجوماااااا
اجوما: بلع پسرم
کوک: یه ویسکی 150 درصد بیار
اجوما: باشه پسرم
ویو ات
داشتم تو حیاط میگشتم که یه گربه کوچولو سفید رنگ دیدم باچند جای خاکستری
یه خواهر داشت
اونم همین شکلی
بغلش کردم
دست یکیشون زخم شده بود اومدم باند پیچیش کردم
اسم یکیش را گذاشتم کوک اسم یکیشونم کوکی بردمشون توی اتاقم بهشون شیر دادم(شیر گاو) ♡
پایان پارت 16 لایک و کامنت فراموش نشه مرسی
شرط
لایک 29
کامنت 11🫀
۶.۴k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.