یونگی : لینا دختر عمو ی منی ولی جرئت نداری درمورد خواهرم
یونگی : لینا دختر عمو ی منی ولی جرئت نداری درمورد خواهرم بد حرف بزنی واگرنه دختر عموم باشی میکشمت
لینا: غلط کردم (ناز)
یونگی: هرررری
لینا:(الفرا)
خونه ات اینا
ات: جیمینا من میرم بیرون
جیمین: پدصگ ساعت 4 صبحه چجوری
ات: باییی
جیمین: خدافظ
دخترک قصه ی ما توی خیابون تاریک راه میرفت
اروم اروم
دخترک همه جای امریکارو میگشت وارد پارک متروکه شد
داخل پارک متروکه
که
یه دستمال روی صورتم خس کردم
ات: خدا وکیلی
نمیذارم دوباره این اتفاق بیفته با یه پا به جای حساس
و مشت زدنتوی صورت و یه پا توی کله یارو
فیلیکس: عه بی ناموس منم ات
ات: خو غلط میکنی میترسونی
فیلیکس کیست
رفیق پایع ات
راز های ات رو میدونه
رو ات کراش داشت ات فهمید گفت دیگه روش کراش نداشته باشه
فیلیکس : چخبرا سری از ما میزنی
ات: بی ناموس
من سر به پارک متروکه زدم نه تو
هاادامه فیکم
لینا: غلط کردم (ناز)
یونگی: هرررری
لینا:(الفرا)
خونه ات اینا
ات: جیمینا من میرم بیرون
جیمین: پدصگ ساعت 4 صبحه چجوری
ات: باییی
جیمین: خدافظ
دخترک قصه ی ما توی خیابون تاریک راه میرفت
اروم اروم
دخترک همه جای امریکارو میگشت وارد پارک متروکه شد
داخل پارک متروکه
که
یه دستمال روی صورتم خس کردم
ات: خدا وکیلی
نمیذارم دوباره این اتفاق بیفته با یه پا به جای حساس
و مشت زدنتوی صورت و یه پا توی کله یارو
فیلیکس: عه بی ناموس منم ات
ات: خو غلط میکنی میترسونی
فیلیکس کیست
رفیق پایع ات
راز های ات رو میدونه
رو ات کراش داشت ات فهمید گفت دیگه روش کراش نداشته باشه
فیلیکس : چخبرا سری از ما میزنی
ات: بی ناموس
من سر به پارک متروکه زدم نه تو
هاادامه فیکم
۶.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.