*سوکاکی رفت خونه و دید کیگو رو مبل نشسته رفت تو اشپزخونه
*سوکاکی رفت خونه و دید کیگو رو مبل نشسته رفت تو اشپزخونه و اب میوه رو برداشت*
سوکاکی: هوی پرکنده ابمیوه میخوری؟
کیگو: اگه میشه، خانم سگ اعصاب
*سوکاکی دوتا لیوان ابمیوه برداشت و رفت رو مبل کنار کیگو نشست کیگو تا خواست یکم از ابمیوع رو بخوره سوکاکی ازش گرفت و رو میز گذاشت و سرشو رو شونه ی کیگو گذاشت*
سوکاکی: داداشییییی، میشه کمکم کنی؟ امروز با یه کله سیخی بی اعصاب تمرین دارم، خیلی مغرورع، میخوام بشونمش سرجاش
کیگو: خب خوب جایی اومدی، بجنب لباس بپوش
سوکاکی: کجاا؟؟
کیگو: میخوام چیزایی راجب کوسه هات بهت بگم
*ادمین:حتمااا دوباره برین بیوگرافی سوکاکی رو بخونین،همونی که عکس خودشع و اسلاید دومش عکس چشاش هست*
*کیگو و سوکاکی رفتن بالای یه کوه و توضیحات کیگو جان از ساعت چهار عصر تا ساعت هفت عصر طول کشید*
کیگو: خببب همینا بود
سوکاکی: دستت درد نکنه داداشی من دیگه میرممم پیش اون کله سیخی
کیگو: کم نیاریااااا
*سوکاکی سرشو تکون داد و رفت سمت پارک و دید اقای کله سیخی داره گرم میکنه*
*سوکاکی آروم فرود اومد*
باکوگو: هوی نفله گرم کن
سوکاکی: از قبل گرم کردم
باکوگو: پس بذار چیزای اون پیرمردو یادت بدم، اولین تمرین، باید بدون کوسه مبارزه کنی، گرفتی؟
سوکاکی: اوکی *و حمله کرد،با لگد و مشت و اینا*
*باکوگو همه ی ضربات رو دفاع میکرد و سوکاکی خواست گولش بزنه پس پاش رو الکی اورد بالا و اومد که مشت بزنه که باکوگو برای محافظت از خودش از کوسه اش استفاده کرد و یه انفجار بدی درست کرد و خورد به پهلوی سوکاکی و سوکاکی پرت شد تو دیوار*
*باکوگو بلافاصله رفت پیش سوکاکی،لباس زرد سوزومه تبدیل شده بود به قرمز*
باکوگو: هویی..
سوکاکی: خوبم نگران نباش
باگوکو: ببند اون دهنو یه نگاه به لباست بنداز
سوکاکی: فقط یه چیزی بیار که اگه گازش بگیرم خراب نشه
*باکوگو سریع از تو کیف اش حوله اش رو اورد و گذاشت تو دهن سوکاکی *
*سوکاکی یه پر هاش رو جدا کردو و آتیش زد و نزدیک پهلوش کرد تا عفونت زخم رو از بین ببره، این کارو با زخمای کوچیک انجام داده بود، ولی نه زخم به این بزرگی*
*سوکاکی با دندوناش محکم حوله رو گرفته بود اما صداش بازهم میومد، باکوگو سر سوکاکی رو به سینش تکیه داد، با هر صدای سوکاکی که از درد بود، باکوگو خودشو بیشتر نفرین میکرد که این بلا رو سر سوکاکی اورده*
☆پایان پارت 4☆
سوکاکی: هوی پرکنده ابمیوه میخوری؟
کیگو: اگه میشه، خانم سگ اعصاب
*سوکاکی دوتا لیوان ابمیوه برداشت و رفت رو مبل کنار کیگو نشست کیگو تا خواست یکم از ابمیوع رو بخوره سوکاکی ازش گرفت و رو میز گذاشت و سرشو رو شونه ی کیگو گذاشت*
سوکاکی: داداشییییی، میشه کمکم کنی؟ امروز با یه کله سیخی بی اعصاب تمرین دارم، خیلی مغرورع، میخوام بشونمش سرجاش
کیگو: خب خوب جایی اومدی، بجنب لباس بپوش
سوکاکی: کجاا؟؟
کیگو: میخوام چیزایی راجب کوسه هات بهت بگم
*ادمین:حتمااا دوباره برین بیوگرافی سوکاکی رو بخونین،همونی که عکس خودشع و اسلاید دومش عکس چشاش هست*
*کیگو و سوکاکی رفتن بالای یه کوه و توضیحات کیگو جان از ساعت چهار عصر تا ساعت هفت عصر طول کشید*
کیگو: خببب همینا بود
سوکاکی: دستت درد نکنه داداشی من دیگه میرممم پیش اون کله سیخی
کیگو: کم نیاریااااا
*سوکاکی سرشو تکون داد و رفت سمت پارک و دید اقای کله سیخی داره گرم میکنه*
*سوکاکی آروم فرود اومد*
باکوگو: هوی نفله گرم کن
سوکاکی: از قبل گرم کردم
باکوگو: پس بذار چیزای اون پیرمردو یادت بدم، اولین تمرین، باید بدون کوسه مبارزه کنی، گرفتی؟
سوکاکی: اوکی *و حمله کرد،با لگد و مشت و اینا*
*باکوگو همه ی ضربات رو دفاع میکرد و سوکاکی خواست گولش بزنه پس پاش رو الکی اورد بالا و اومد که مشت بزنه که باکوگو برای محافظت از خودش از کوسه اش استفاده کرد و یه انفجار بدی درست کرد و خورد به پهلوی سوکاکی و سوکاکی پرت شد تو دیوار*
*باکوگو بلافاصله رفت پیش سوکاکی،لباس زرد سوزومه تبدیل شده بود به قرمز*
باکوگو: هویی..
سوکاکی: خوبم نگران نباش
باگوکو: ببند اون دهنو یه نگاه به لباست بنداز
سوکاکی: فقط یه چیزی بیار که اگه گازش بگیرم خراب نشه
*باکوگو سریع از تو کیف اش حوله اش رو اورد و گذاشت تو دهن سوکاکی *
*سوکاکی یه پر هاش رو جدا کردو و آتیش زد و نزدیک پهلوش کرد تا عفونت زخم رو از بین ببره، این کارو با زخمای کوچیک انجام داده بود، ولی نه زخم به این بزرگی*
*سوکاکی با دندوناش محکم حوله رو گرفته بود اما صداش بازهم میومد، باکوگو سر سوکاکی رو به سینش تکیه داد، با هر صدای سوکاکی که از درد بود، باکوگو خودشو بیشتر نفرین میکرد که این بلا رو سر سوکاکی اورده*
☆پایان پارت 4☆
۵.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.