عشق بین سال آخری ها
عشق بین سال آخری ها
☆فرشته عشق فصل دوم ☆
نهم
با صد تا بدبختی بابامو پیچوندم رفتم تو اتاقم
پای گوشیم بودم نیم ساعت گذشت گائول بهم پیام داده بود
گائول: فردا یک شنبه هست میای بریم بیرون؟
میونگ: آره
گائول: فردا ساعت پنج خوبه؟
میونگ؛: عالیه
رفتم تو اتاق لباسام کلی لباس پوشیدم آخرشم لباس یکی مونده به آخری رو برداشتم
شب دوباره خواب های اونشب رو دیدم ساعت شش صبح بیدار شدم رفتم د*وش گرفتم صبحونه خوردم ساعت ده بود رفتم یه سریال گذاشتم دیدم ساعت سه ظهر بود پاشدم یذره درس خوندم چهار بود رفتم تو اتاقم و یه آرایش کردم و لباس*مو پوشیدم و پنج جایی که گفته بود بودم
رفتم نشستم سر یه میز منتطر بودم اومد
از زبون گائول
صبح ساعت شش و نیم بیدار شدم صبحونه خوردم.و رفتم دو*ش گرفتم درسمو خوندم و رفتم یه نیم ساعت سریال دیدم و خوابیدم ساعت چهار بیدار شدم آماده شدم و ساعت پنج و پنج دقیقه رسیدم میونگ منتظر بود وقتی دیدمش لبخند اومد روی لب*م
گائول: سلام 🙂
میونگ: سلام 🙂
گائول:بیا سفارش بدیم🙂
میونگ: باشه🙂
گائول: من بستنی میخورم🙂
میونگ: منم کیک شکلاتی میخورم🙂
گائول: باشه 🙂
گائول: بعدش میای بریم شهر بازی؟ 🙂
میونگ: آره🙂
نویسنده: بابا باشه جر خوردین نمیخواد لبخند بزنین اه
خوردیم و تموم شد رفتیم شهر بازی و ساعت نه برگشتیم
☆فرشته عشق فصل دوم ☆
نهم
با صد تا بدبختی بابامو پیچوندم رفتم تو اتاقم
پای گوشیم بودم نیم ساعت گذشت گائول بهم پیام داده بود
گائول: فردا یک شنبه هست میای بریم بیرون؟
میونگ: آره
گائول: فردا ساعت پنج خوبه؟
میونگ؛: عالیه
رفتم تو اتاق لباسام کلی لباس پوشیدم آخرشم لباس یکی مونده به آخری رو برداشتم
شب دوباره خواب های اونشب رو دیدم ساعت شش صبح بیدار شدم رفتم د*وش گرفتم صبحونه خوردم ساعت ده بود رفتم یه سریال گذاشتم دیدم ساعت سه ظهر بود پاشدم یذره درس خوندم چهار بود رفتم تو اتاقم و یه آرایش کردم و لباس*مو پوشیدم و پنج جایی که گفته بود بودم
رفتم نشستم سر یه میز منتطر بودم اومد
از زبون گائول
صبح ساعت شش و نیم بیدار شدم صبحونه خوردم.و رفتم دو*ش گرفتم درسمو خوندم و رفتم یه نیم ساعت سریال دیدم و خوابیدم ساعت چهار بیدار شدم آماده شدم و ساعت پنج و پنج دقیقه رسیدم میونگ منتظر بود وقتی دیدمش لبخند اومد روی لب*م
گائول: سلام 🙂
میونگ: سلام 🙂
گائول:بیا سفارش بدیم🙂
میونگ: باشه🙂
گائول: من بستنی میخورم🙂
میونگ: منم کیک شکلاتی میخورم🙂
گائول: باشه 🙂
گائول: بعدش میای بریم شهر بازی؟ 🙂
میونگ: آره🙂
نویسنده: بابا باشه جر خوردین نمیخواد لبخند بزنین اه
خوردیم و تموم شد رفتیم شهر بازی و ساعت نه برگشتیم
۵.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.