تو به یاد میاری؟(قسمت ششم)
تو به یاد میاری؟(قسمت ششم)
¶شین هه¶
اون مرد رفت که به لی شین هوا خبر بده منم توی سالن نشستم واقعا استرس دارم دلم میخواد ناخونامو بخورم اما به خودم قول دادم دیگه این کارو نکنم نمیدونم چیکار کنم یعنی منو راه میده یانه؟؟ وای دیگه داره نفسم میگیره از دست این مریضیه لعنتی راستش من بیماری آسم دارم ولی زیاد شدید نیست نمیدونم چه جوری بوجود اومده اما از نه سالگی دچار این بیماری شدم واسه همین همیشه یه اسپری توی جیبم دارم و یه ماسک روی صورتم الان این بیماری به نفع من شد چون که صورتم پیدا نیست بهتره برم بیرون هوا بخورم دیگه داره نفسم میگیره
¶شین هوا ¶
سوار ماشین شدم سمت یه عکاسی رفتم هیچ تیپ جلفی نزده بودم و مو مصنوعی بلند گذاشته بودم آخه با خودم میگفتم شاید شین هه موهاش بلند باشه با تند ترین سرعت سمت یه عکاسی نزدیک میرفتم باید سریع به همه کارا رسیدگی میکردم اول به عکاسی بعد به یه کافی نت و........
وایییییییییی نههههه
آقای پارک:
سوار ماشین شدم و فقط تنها چیزی که به ذهنم میرسید این بود که با سرعت تند برم سمت خوابگاه بازیگرا و شین هه رو از اونجا ببرم اگه اون شین هوا رو ببینه چی؟!!!.... اگه اون همه چیزو بهش بگه چیکار کنم بایدددددد برممممممم...
نهههههه
شین هه:
چرا کسی نمیاد به من خبر بده خیلی خوابگاه بازیگرا شلوغ شده همه مدیرا دارن باهم حرف میزنن نمیدونم چی شده
دیلینگ دیلینگ اِاِاِآآآدینگ دینگ دینگ دی دین دینگ
صدای گوشیمه
یبوسیو :
..:سلام!!!!
صدای یه خانمه قلبم گرفت اما این که شماره بابامه این کیه
.....
..:سلام!!!!!!!
ش ه:سلام شما؟؟
..:من یکی از پرستار های بیمارستان هچون هستم شما دختره آقای پارک سون یانگ هستید
ش ه:ببببلله ولی چه اتفاقی افتادههههه........
¶شین هه¶
اون مرد رفت که به لی شین هوا خبر بده منم توی سالن نشستم واقعا استرس دارم دلم میخواد ناخونامو بخورم اما به خودم قول دادم دیگه این کارو نکنم نمیدونم چیکار کنم یعنی منو راه میده یانه؟؟ وای دیگه داره نفسم میگیره از دست این مریضیه لعنتی راستش من بیماری آسم دارم ولی زیاد شدید نیست نمیدونم چه جوری بوجود اومده اما از نه سالگی دچار این بیماری شدم واسه همین همیشه یه اسپری توی جیبم دارم و یه ماسک روی صورتم الان این بیماری به نفع من شد چون که صورتم پیدا نیست بهتره برم بیرون هوا بخورم دیگه داره نفسم میگیره
¶شین هوا ¶
سوار ماشین شدم سمت یه عکاسی رفتم هیچ تیپ جلفی نزده بودم و مو مصنوعی بلند گذاشته بودم آخه با خودم میگفتم شاید شین هه موهاش بلند باشه با تند ترین سرعت سمت یه عکاسی نزدیک میرفتم باید سریع به همه کارا رسیدگی میکردم اول به عکاسی بعد به یه کافی نت و........
وایییییییییی نههههه
آقای پارک:
سوار ماشین شدم و فقط تنها چیزی که به ذهنم میرسید این بود که با سرعت تند برم سمت خوابگاه بازیگرا و شین هه رو از اونجا ببرم اگه اون شین هوا رو ببینه چی؟!!!.... اگه اون همه چیزو بهش بگه چیکار کنم بایدددددد برممممممم...
نهههههه
شین هه:
چرا کسی نمیاد به من خبر بده خیلی خوابگاه بازیگرا شلوغ شده همه مدیرا دارن باهم حرف میزنن نمیدونم چی شده
دیلینگ دیلینگ اِاِاِآآآدینگ دینگ دینگ دی دین دینگ
صدای گوشیمه
یبوسیو :
..:سلام!!!!
صدای یه خانمه قلبم گرفت اما این که شماره بابامه این کیه
.....
..:سلام!!!!!!!
ش ه:سلام شما؟؟
..:من یکی از پرستار های بیمارستان هچون هستم شما دختره آقای پارک سون یانگ هستید
ش ه:ببببلله ولی چه اتفاقی افتادههههه........
۶.۲k
۳۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.