امروز عصر داشتم از رباط کریم برمیگشتم ،چهاردانگه که رسیدم
امروز عصر داشتم از رباط کریم برمیگشتم ،چهاردانگه که رسیدم ونگاهم به اون پل عابر پیاده که افتاد بی اختیار
نگه داشتم وبدون اینکه مردم چه میگن
بغضم ترکید ،یاد اولین شبی که باهم بیرون بودیم افتادم همون شبی که دوتایی کنار هم توی ماشین.به صبح رسوندیم،، چقدر معصومانه در آغوش من
بخواب رفته بودی ومن چه لذتی میبردم از نگاه کردن به اونهمه عشق ،دوست نداشتم صبح بشه کاش اونروز وقتی از هم جدا شدیم بلایی نازل میشد و من هرگز بیدار نمیشدم ،کاش هیچوقت اونشب تمام نمیشد ،چه دلشوره واضطراب شیرینی داشتم اونشب ،،،شاید تویادت نیادامامن هنوز همونم ،هنوز همون ادمم با احساسیی بمراتب قویتر
من Doormanتونیستم. این نهایت بیرحمی ونامهربونی یه ادمو میرسونه به ککسیکه هیچ نقطه تاریکی نداره گفت دشمن میبینی وقتی از روی اجبار بکسی ابراز علاقه کنی ....
توکه دلت با دیگرونه چرا منو عذاب میدی عمرم
نگه داشتم وبدون اینکه مردم چه میگن
بغضم ترکید ،یاد اولین شبی که باهم بیرون بودیم افتادم همون شبی که دوتایی کنار هم توی ماشین.به صبح رسوندیم،، چقدر معصومانه در آغوش من
بخواب رفته بودی ومن چه لذتی میبردم از نگاه کردن به اونهمه عشق ،دوست نداشتم صبح بشه کاش اونروز وقتی از هم جدا شدیم بلایی نازل میشد و من هرگز بیدار نمیشدم ،کاش هیچوقت اونشب تمام نمیشد ،چه دلشوره واضطراب شیرینی داشتم اونشب ،،،شاید تویادت نیادامامن هنوز همونم ،هنوز همون ادمم با احساسیی بمراتب قویتر
من Doormanتونیستم. این نهایت بیرحمی ونامهربونی یه ادمو میرسونه به ککسیکه هیچ نقطه تاریکی نداره گفت دشمن میبینی وقتی از روی اجبار بکسی ابراز علاقه کنی ....
توکه دلت با دیگرونه چرا منو عذاب میدی عمرم
۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.