پارت3🌈✨still with me
پارت 3
نیا: نه لارا من واقعا قصدم این نبود خب دلم براش میسوزه گناه داره همه ی بچه ها بر علیه شن
لارا: امروز میای خونمون؟
نیا: تا ساعت 5 میمونم چون بعدش تهیونگ میاد خونمون
لارا: چرا؟
نیا: میخوام تو درساش کمکش کنم
لارا: میگم پس میشه من بیام خونه ی شما امروز؟
نیا: باشه بیا ولی چرا؟
لارا: میخوام که وقتی این پسره تهیونگ میاد منم باشم فوقش با هم درس میخونیم
نیا: اره عالیه پس بیا بریم خونه ما
(راه افتادن و همینجور دارن پیاده به طرف خونه نیا میرن )
لارا: نیا
نیا: هوم بله
لارا: من عاشق این پسره تهیونگ شدم گفتم لازمه بدونی
نیا: جدا؟
لارا: اره اخه خیلی کیوت و خوشگله
نیا: اره منم ازش خوشم میاد البته به عنوان دوست ولی اگه بخوای میتونم کمکت کنم دلشو ببری
لارا: واقعااا مرسیی
( رسیدن خونه نیا و رفتن تو و با مامان بابای نیا سلام کردن نکته هم اینجاست که مامان بابای نیا و مامان بابای لارا همیشه عادت دارن این دو تا رو تو خونشون ببینن)
نیا: لارا بیا بریم بالا اتاقم
لارا: اوک بریم
نیا: خب تا تهیونگ نیومده چیکار کنیم؟
لارا: نقشه بکشیم که دلشو ببرم😂
نیا: اوکی خب ایده ای ندارم فعلا امممم
اهاننن فهمیدم تا تهیونگ اومد من میگم که شما برین تا من برم یه خوراکی بیارم و تو این زمان دلبری کن
لارا: حلهه دمت گرم فقط مامانتو چیکا کنیم حالا هی دومادم دومادم میخواد بکنه
نیا: من اونو حلش میکنم اگر بگم فقط دوستمونه ول نمیکنه ولی وقتی بگم دوست پسر توعه ول میکنه
لارا: ایول دختر
( نیا و لارا همینجوری همش نقشه میکشیدن و نقشه هاشونو مرور میکردن و حرف زدن )
نیا: اره اون دختره رو دیدی که..... حرفم با صدای زنگ در قطع شد
فکر کنم تهیونگه لارا
لارا: بدو بریم پایین یادت نرفته که نقشرو
نیا: نه بدو بریم
درو باز کرد*
نیا و لارا همزمان : سلام تهیونگگ خوبی
تهیونگ: ممنون من خوبم شما خوبین
نیا و لارا همزمان: مرسی خوبیم
نیا: خب شما دو تا برین بالا اتاقم تا من خوراکی بیارم
تهیونگ: خب منم کمک میکنم تو بیاری
نیا: ام..... اممم.... نه نه خودتو اذیت نکن برین من میارم
(تهیونگ و لارا رفتن بالا)
تهیونگ ویو:
تهیونگ: با لارا رفتیم بالا داشتم به نیا فکر میکردم خیلی..... با صدای لارا ریشه ی افکارم پاره شد
لارا: دوست دختر داری؟
تهیونگ: نه ندارم
لارا: چه خوب ( با ذوق و لذت)
تهیونگ: نه زیادم خوب نیست البته زیاد کسیو دوست ندارم فعلا
لارا: پس قراره دوست دختر دار شی
تهیونگ: تا اومدم بفهمم اوضاع از چه قراره لبای یکیو روی لبام حس کردم
وای نه اون لارا بود اومده بود نشسته بود رو پام و گردنمو گرفته بود میخواستم کاری کنم جدا شیم که نیا از در اومد تو و مارو توی اون شرایط دید وای نه این خیلی بده
نیا ویو:
نیا: رفتم بالا در اتاقو باز کردم که این دو تا رو در حال ماچ کردن دیدم تهیونگ انگار هول و معذب شده بود
نیا: نه نه به کارتون برسین من میرم و بعد میام تا خواستم برم تهیونگ لارا رو وحشیانه هول داد و دستمو گرفت و گف که نرو
تهیونگ: نرو کار من نبود لارا کرد
نیا: خب چه اشکالی داره چرا به من میگی خواستم راحت باشین فقط
تهیونگ: بسه قرار بود درس بخونیم کی شروع میکنیم؟
نیا:همین الان
لارا: با منم کار میکنی نیا؟
نیا: اره بیا بشین تو ام تو بعضی جاها ضعیفی
(درواقعه لارا توی هیچ درسی ضعیف نبود ولی اینم یکی از نقشه هاشون بود)
نیا میشینه وسط که لارا و تهیونگ دور و ورش بشینند تهیونگ اینور نیا میشینه ولی لارا صندلیشو پیشه تهیونگ میزاره
نیا: خب اینجوری که لارا نمیبینی
لارا:....
ادامه دارد....
مرسی که شرطا رو انقد زود کامل کردید 😍😘😄
شرطا برای پارت بعد:
لایک:20
کامنت:35
ویو:3 کا
نیا: نه لارا من واقعا قصدم این نبود خب دلم براش میسوزه گناه داره همه ی بچه ها بر علیه شن
لارا: امروز میای خونمون؟
نیا: تا ساعت 5 میمونم چون بعدش تهیونگ میاد خونمون
لارا: چرا؟
نیا: میخوام تو درساش کمکش کنم
لارا: میگم پس میشه من بیام خونه ی شما امروز؟
نیا: باشه بیا ولی چرا؟
لارا: میخوام که وقتی این پسره تهیونگ میاد منم باشم فوقش با هم درس میخونیم
نیا: اره عالیه پس بیا بریم خونه ما
(راه افتادن و همینجور دارن پیاده به طرف خونه نیا میرن )
لارا: نیا
نیا: هوم بله
لارا: من عاشق این پسره تهیونگ شدم گفتم لازمه بدونی
نیا: جدا؟
لارا: اره اخه خیلی کیوت و خوشگله
نیا: اره منم ازش خوشم میاد البته به عنوان دوست ولی اگه بخوای میتونم کمکت کنم دلشو ببری
لارا: واقعااا مرسیی
( رسیدن خونه نیا و رفتن تو و با مامان بابای نیا سلام کردن نکته هم اینجاست که مامان بابای نیا و مامان بابای لارا همیشه عادت دارن این دو تا رو تو خونشون ببینن)
نیا: لارا بیا بریم بالا اتاقم
لارا: اوک بریم
نیا: خب تا تهیونگ نیومده چیکار کنیم؟
لارا: نقشه بکشیم که دلشو ببرم😂
نیا: اوکی خب ایده ای ندارم فعلا امممم
اهاننن فهمیدم تا تهیونگ اومد من میگم که شما برین تا من برم یه خوراکی بیارم و تو این زمان دلبری کن
لارا: حلهه دمت گرم فقط مامانتو چیکا کنیم حالا هی دومادم دومادم میخواد بکنه
نیا: من اونو حلش میکنم اگر بگم فقط دوستمونه ول نمیکنه ولی وقتی بگم دوست پسر توعه ول میکنه
لارا: ایول دختر
( نیا و لارا همینجوری همش نقشه میکشیدن و نقشه هاشونو مرور میکردن و حرف زدن )
نیا: اره اون دختره رو دیدی که..... حرفم با صدای زنگ در قطع شد
فکر کنم تهیونگه لارا
لارا: بدو بریم پایین یادت نرفته که نقشرو
نیا: نه بدو بریم
درو باز کرد*
نیا و لارا همزمان : سلام تهیونگگ خوبی
تهیونگ: ممنون من خوبم شما خوبین
نیا و لارا همزمان: مرسی خوبیم
نیا: خب شما دو تا برین بالا اتاقم تا من خوراکی بیارم
تهیونگ: خب منم کمک میکنم تو بیاری
نیا: ام..... اممم.... نه نه خودتو اذیت نکن برین من میارم
(تهیونگ و لارا رفتن بالا)
تهیونگ ویو:
تهیونگ: با لارا رفتیم بالا داشتم به نیا فکر میکردم خیلی..... با صدای لارا ریشه ی افکارم پاره شد
لارا: دوست دختر داری؟
تهیونگ: نه ندارم
لارا: چه خوب ( با ذوق و لذت)
تهیونگ: نه زیادم خوب نیست البته زیاد کسیو دوست ندارم فعلا
لارا: پس قراره دوست دختر دار شی
تهیونگ: تا اومدم بفهمم اوضاع از چه قراره لبای یکیو روی لبام حس کردم
وای نه اون لارا بود اومده بود نشسته بود رو پام و گردنمو گرفته بود میخواستم کاری کنم جدا شیم که نیا از در اومد تو و مارو توی اون شرایط دید وای نه این خیلی بده
نیا ویو:
نیا: رفتم بالا در اتاقو باز کردم که این دو تا رو در حال ماچ کردن دیدم تهیونگ انگار هول و معذب شده بود
نیا: نه نه به کارتون برسین من میرم و بعد میام تا خواستم برم تهیونگ لارا رو وحشیانه هول داد و دستمو گرفت و گف که نرو
تهیونگ: نرو کار من نبود لارا کرد
نیا: خب چه اشکالی داره چرا به من میگی خواستم راحت باشین فقط
تهیونگ: بسه قرار بود درس بخونیم کی شروع میکنیم؟
نیا:همین الان
لارا: با منم کار میکنی نیا؟
نیا: اره بیا بشین تو ام تو بعضی جاها ضعیفی
(درواقعه لارا توی هیچ درسی ضعیف نبود ولی اینم یکی از نقشه هاشون بود)
نیا میشینه وسط که لارا و تهیونگ دور و ورش بشینند تهیونگ اینور نیا میشینه ولی لارا صندلیشو پیشه تهیونگ میزاره
نیا: خب اینجوری که لارا نمیبینی
لارا:....
ادامه دارد....
مرسی که شرطا رو انقد زود کامل کردید 😍😘😄
شرطا برای پارت بعد:
لایک:20
کامنت:35
ویو:3 کا
۷۱.۷k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.