وقتی مشاورت بود و....
"3 پارتی فیک از شوگا"
(Part 1)
____________________
از زبان ا/ت
"امروز روز هفتم مشاورمه.... از وقتی که مجبور شدیم من و دوست پسرم شوگا همدیگه رو ترک کنیم افسردگی شدیدی گرفتم... و اینکه خب دکترم گفت امروز نمیتونه بیاد و به جاش یه مشاور دیگه اومده.... ببینم این چیکار میکنه....."
پرستار: خانم با شمام!
ات: او بله....
"نوبتک شده بود....استرس شدیدی داشتم و نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت نرم داخل... بیخیال همه چی شدم و در زدم"
... : بفرمایید...
"در رو باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم شوک بزرگی بهم وارد شد"
ات: سل... سلام
"سرشو از رو کاغذ اورد بالا و تا منو دید لبخندی زد"
شوگا: سلام! بشین...
"نشسته بودم و سرمو انداخته بودم پایین..."
شوگا: خوبی؟ چرا میای پیش روانشناس؟
ات: بقیه چرت میان پیش روانشناس؟
شوگا: سوالمو با سوال جواب نده....
ات: ....
شوگا: میگم چرا؟ دارم واضح حرف میزنم...
ات: ا... افسردگی دارم
"با حرفی که زدم اجزای صورتش افتاده شد و انگار کمی ناراحت شد"
شوگا: چ...چرا؟
ات: ...
شوگا: ات با توام!
ات: ...
"شوگا داشت میومد طرفم که بهش گفتم"
ات: من دیگه میرم..
شوگا: چی میگی...
ات: ممکنه همسرت ناراحت بشه...
شوگا: چی میگی؟! همسر چیه؟ چرا یه مدت غیب شدی تو؟؟
با توام...
ات: ههه... خودت بهم گفتی از زندگیت برم بیرون!
شوگا: م.... من مست بودم!
ات: من باید بر....
شوگا: بشین میگم!
ات: فراموشش کن مهم نیست.... 2 ساله که گذشته "بغضی کرد"
شوگا: من نتونستم فراموشت کنم...
ات: به یکی دیگه بگو باورت کنه!
شوگا: مگه باورم نداری؟
ات: بعد از 2 سال به صورت اتفاقی منو دیدی!
حالا میخوای باورت داشته باشم؟
شوگا: من خیلی دنبالت گشتم...
ات: ولی من نگشتم... تو منو نخواستی...
من دیگه میرم...
شوگا: گفتم بشین "کمی داد"
"با دادی که زد سرجام نشستم"
ات: بشینم که چی؟؟ باز چه مزخرفاتی میخوای بهم بگی؟
شوگا: بیا.... بیا باز برگردیم بهم... "اشک تو چشماش جمع شد"
ات: ...
شوگا: ات قبول میکنی؟
ات: نمیتونم!
شوگا: ات لطفا! من...
ات: مهم نیست هیچی!
(Part 1)
____________________
از زبان ا/ت
"امروز روز هفتم مشاورمه.... از وقتی که مجبور شدیم من و دوست پسرم شوگا همدیگه رو ترک کنیم افسردگی شدیدی گرفتم... و اینکه خب دکترم گفت امروز نمیتونه بیاد و به جاش یه مشاور دیگه اومده.... ببینم این چیکار میکنه....."
پرستار: خانم با شمام!
ات: او بله....
"نوبتک شده بود....استرس شدیدی داشتم و نمیدونم چرا یه حسی بهم میگفت نرم داخل... بیخیال همه چی شدم و در زدم"
... : بفرمایید...
"در رو باز کردم و با کسی که روبه روم دیدم شوک بزرگی بهم وارد شد"
ات: سل... سلام
"سرشو از رو کاغذ اورد بالا و تا منو دید لبخندی زد"
شوگا: سلام! بشین...
"نشسته بودم و سرمو انداخته بودم پایین..."
شوگا: خوبی؟ چرا میای پیش روانشناس؟
ات: بقیه چرت میان پیش روانشناس؟
شوگا: سوالمو با سوال جواب نده....
ات: ....
شوگا: میگم چرا؟ دارم واضح حرف میزنم...
ات: ا... افسردگی دارم
"با حرفی که زدم اجزای صورتش افتاده شد و انگار کمی ناراحت شد"
شوگا: چ...چرا؟
ات: ...
شوگا: ات با توام!
ات: ...
"شوگا داشت میومد طرفم که بهش گفتم"
ات: من دیگه میرم..
شوگا: چی میگی...
ات: ممکنه همسرت ناراحت بشه...
شوگا: چی میگی؟! همسر چیه؟ چرا یه مدت غیب شدی تو؟؟
با توام...
ات: ههه... خودت بهم گفتی از زندگیت برم بیرون!
شوگا: م.... من مست بودم!
ات: من باید بر....
شوگا: بشین میگم!
ات: فراموشش کن مهم نیست.... 2 ساله که گذشته "بغضی کرد"
شوگا: من نتونستم فراموشت کنم...
ات: به یکی دیگه بگو باورت کنه!
شوگا: مگه باورم نداری؟
ات: بعد از 2 سال به صورت اتفاقی منو دیدی!
حالا میخوای باورت داشته باشم؟
شوگا: من خیلی دنبالت گشتم...
ات: ولی من نگشتم... تو منو نخواستی...
من دیگه میرم...
شوگا: گفتم بشین "کمی داد"
"با دادی که زد سرجام نشستم"
ات: بشینم که چی؟؟ باز چه مزخرفاتی میخوای بهم بگی؟
شوگا: بیا.... بیا باز برگردیم بهم... "اشک تو چشماش جمع شد"
ات: ...
شوگا: ات قبول میکنی؟
ات: نمیتونم!
شوگا: ات لطفا! من...
ات: مهم نیست هیچی!
۱۳.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.