p36🩸
ویو جسیکا :
سرمیز با جونگ کوک نشسته بودم ....
جسیکا : جونگ کوک خواهش دیگه اینجوری بیدارم نکن ...
جونگ کوک : مثل بچه آدم بیدارت کردم خو ....
جسیکا : وای خدا .... بخدا بحث کردن با تو بی فایدس...
گوشی جونگ کوک زنگ خورد ....
جونگ کوک : بابامه ...
جونگ کوک : الو .... باشه کدوم بار ..... ها باشه پس میایم ...
بعد غط کرد ....
ساعت ۵ آماده باش میریم ...
جسیکا : کجا ...!
جونگ کوک : بار .... بابام گفت بیاید .... انگار دوباره قرار داریم ...
جسیکا : باشه .... راستی جونگ کوک یومی که برگشته ...
جونگ کوک هیچی یکم موند ....
جونگ کوک : تو از کجا میدونی !....
جسیکا : خودتت بهم گفتی ....
جونگ کوک : کیه گفتم !
جسیکا : دیشب وقتی مست بودی ....
جونگ کوک : اره ومده .... بیخیال ولش کن ....
جسیکا : اوکی ....
جونگ کوک : خیل خوب من میرم ....
جسیکا : باشه ....
جونگ کوک بلند شد رفت ....
منم تنها موندم .... رفتم پایه کامپیوترم ...
جسیکا : خو خو بریم ببینیم این دو یون کیه ....
( ساعت چهار نیم )
جسیکا : اوخ بالاخره تموم شد ..... انگار قرار امشب هم بیاد همون باری که ما میریم ....
گوشم زنگ خورد جونگ کوک بود .....
جسیکا : الو ....
جونگ کوک : دارم میام عمارت آماده باش باشه ....
جسیکا : باشه .... غط کرد .... منم رفتم سمت کمدم ...
( لباس های شونو رو میزارم )
آماده شودم که دیدم در اتاقم باز شد ....
جونگ کوک : امادی
جسیکا : تو کیه ومدی .... اره امادم ....
جونگ کوک ومد از پشت هولم دادمی داد ...
جسیکا : ای ای داری چیکار میکنی ...
جونگ کوک : بدو بدو که دیر شد ....
ویو جین :
آماده شدم و رفتم سمت اتاق یوری سا...
جین : فندوق آماده شدی ....
یوری : اره امادم ....
جین : بریم ....
یوری ومد سمتم و رفتیم پایین .... یومی روی مبل نشسته بود ....
رفتم سمتش و سرشو بوسیدم ....
جین : یومی اخم نکن دیگه زود میایم باشه ....
یومی : اخه شما که نیستید من چیکار کنم ...
یوری : نمیریم خارج همینجایم تو خودتت دو سال ایتالیا بودی ....
یومی : باشه پس منم میرم بیرون برای خودم بگردم ...
جین : باشه برو ....
تام : باید بریم ....
یوری رفت ....
جین .: باشه خوشگلم فعلا ....
یومی : فعلا مراقب خودتون باشید ....
جین : تو هم همینطور ....
بعد رفتم بیرون هوا یکم سردبود آخر ماه اکتبر بود ....
فصل پاییز ..... رفتم سمت ماشین یوری سا سوار شد و راه افتادیم ....
ویو جونگ کوک :
رسیدم به همون باری که بابا گفت واردش شدیم خیلی شلوغ بود ... رفتم سمت پدرم نشستیم روی مبل ..
جونگ کوک : بابا با کی قرار ملاقات داری ....
مونبین : با یکی از رفیق های قدیمیم ...
جونگ کوک : ها ...
احساس میکردم که جسیکا به اینجور جا ها راحت نیست ...
جونگ کوک : جسی مشکلی است ...
جسیکا : نه مشکلی نیست فقط یکم راحت نیستم ....
جونگ کوک : ها باشه ....
) هنوز از دستتون عصبی ام ( 😤
سرمیز با جونگ کوک نشسته بودم ....
جسیکا : جونگ کوک خواهش دیگه اینجوری بیدارم نکن ...
جونگ کوک : مثل بچه آدم بیدارت کردم خو ....
جسیکا : وای خدا .... بخدا بحث کردن با تو بی فایدس...
گوشی جونگ کوک زنگ خورد ....
جونگ کوک : بابامه ...
جونگ کوک : الو .... باشه کدوم بار ..... ها باشه پس میایم ...
بعد غط کرد ....
ساعت ۵ آماده باش میریم ...
جسیکا : کجا ...!
جونگ کوک : بار .... بابام گفت بیاید .... انگار دوباره قرار داریم ...
جسیکا : باشه .... راستی جونگ کوک یومی که برگشته ...
جونگ کوک هیچی یکم موند ....
جونگ کوک : تو از کجا میدونی !....
جسیکا : خودتت بهم گفتی ....
جونگ کوک : کیه گفتم !
جسیکا : دیشب وقتی مست بودی ....
جونگ کوک : اره ومده .... بیخیال ولش کن ....
جسیکا : اوکی ....
جونگ کوک : خیل خوب من میرم ....
جسیکا : باشه ....
جونگ کوک بلند شد رفت ....
منم تنها موندم .... رفتم پایه کامپیوترم ...
جسیکا : خو خو بریم ببینیم این دو یون کیه ....
( ساعت چهار نیم )
جسیکا : اوخ بالاخره تموم شد ..... انگار قرار امشب هم بیاد همون باری که ما میریم ....
گوشم زنگ خورد جونگ کوک بود .....
جسیکا : الو ....
جونگ کوک : دارم میام عمارت آماده باش باشه ....
جسیکا : باشه .... غط کرد .... منم رفتم سمت کمدم ...
( لباس های شونو رو میزارم )
آماده شودم که دیدم در اتاقم باز شد ....
جونگ کوک : امادی
جسیکا : تو کیه ومدی .... اره امادم ....
جونگ کوک ومد از پشت هولم دادمی داد ...
جسیکا : ای ای داری چیکار میکنی ...
جونگ کوک : بدو بدو که دیر شد ....
ویو جین :
آماده شدم و رفتم سمت اتاق یوری سا...
جین : فندوق آماده شدی ....
یوری : اره امادم ....
جین : بریم ....
یوری ومد سمتم و رفتیم پایین .... یومی روی مبل نشسته بود ....
رفتم سمتش و سرشو بوسیدم ....
جین : یومی اخم نکن دیگه زود میایم باشه ....
یومی : اخه شما که نیستید من چیکار کنم ...
یوری : نمیریم خارج همینجایم تو خودتت دو سال ایتالیا بودی ....
یومی : باشه پس منم میرم بیرون برای خودم بگردم ...
جین : باشه برو ....
تام : باید بریم ....
یوری رفت ....
جین .: باشه خوشگلم فعلا ....
یومی : فعلا مراقب خودتون باشید ....
جین : تو هم همینطور ....
بعد رفتم بیرون هوا یکم سردبود آخر ماه اکتبر بود ....
فصل پاییز ..... رفتم سمت ماشین یوری سا سوار شد و راه افتادیم ....
ویو جونگ کوک :
رسیدم به همون باری که بابا گفت واردش شدیم خیلی شلوغ بود ... رفتم سمت پدرم نشستیم روی مبل ..
جونگ کوک : بابا با کی قرار ملاقات داری ....
مونبین : با یکی از رفیق های قدیمیم ...
جونگ کوک : ها ...
احساس میکردم که جسیکا به اینجور جا ها راحت نیست ...
جونگ کوک : جسی مشکلی است ...
جسیکا : نه مشکلی نیست فقط یکم راحت نیستم ....
جونگ کوک : ها باشه ....
) هنوز از دستتون عصبی ام ( 😤
۶.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.