عشق زمستانی قسمت۱۴
نامجون دید منم بلند شد و صدام کرد
نامجون:آسلی
منم یهو وایسادم فوری اشک هامو پاک کردم
و روبه نامجون کردم
آسلی:چیزی شده
نامجون:آسلی خانم من باید بپرسم چی شده
آسلی:هیچی ولش کن من باید برم
نامجون یهو دستم رو گرفت
نامجون:آسلی خانم وایسید لطفا
من دستم از دست نامجون کشیدم و رفتم اصلا توی حال خودم نبود لب پیاده رو رسیدم سرم گیج رفتم خواستم برم اونور خیابون که داشت یه ماشین میومد نامجون یهو منو کشید سمت خودش منم افتادم تو بغلش
نامجون:آسلی خانم حالتون خوبه
آسلی:م.م.من.بله
)بچه ها ببخشید فردا مدرسه هست باید برم بخوابم بای
نامجون:آسلی
منم یهو وایسادم فوری اشک هامو پاک کردم
و روبه نامجون کردم
آسلی:چیزی شده
نامجون:آسلی خانم من باید بپرسم چی شده
آسلی:هیچی ولش کن من باید برم
نامجون یهو دستم رو گرفت
نامجون:آسلی خانم وایسید لطفا
من دستم از دست نامجون کشیدم و رفتم اصلا توی حال خودم نبود لب پیاده رو رسیدم سرم گیج رفتم خواستم برم اونور خیابون که داشت یه ماشین میومد نامجون یهو منو کشید سمت خودش منم افتادم تو بغلش
نامجون:آسلی خانم حالتون خوبه
آسلی:م.م.من.بله
)بچه ها ببخشید فردا مدرسه هست باید برم بخوابم بای
۳.۸k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.