قمارِ عشق پارت دوازده(فصل اول)
+من همیشه اینطوریم.
×نگاه کن رونا ... زندگی دوروزه نباید خودت رو اذیت کنی
+ممنون که درک میکنی.
جیمین لبخندی زد و دستش رو انداخت دور گردنم و بغلم کرد.
اولش تعجب کردم ... بعد منم بغلش کردم.
خیلی به بغل کردن احتیاج داشتم.
از زبان جونگ کوک*
تقریبا آخرای فیلم بود .
بدجور تحریک شده بودم حالم اصلا خوب نبود .
تهیونگ نگاهی بهم کرد و گفت:
=وااااو ... فکر کنم یکی اینجا حالش خرابه .
_ خفه شو .
= حالا دختر چجوری برات جور کنیم .
_اه تهیونگ ولم کن.
= باشه بابا... مگه گرفتمت.
تهیونگ بلند شد و سمت در رفت و در رو باز کرد.
_ کجا ؟؟
= نترس میرم دستشویی^^
_ برو
تهیونگ رفت بیرون و در رو بست.
دیگه حالم داشت بدتر میشد .
عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم.
همین که داشتم فیلم رو نگاه میکردم یکدفعه پرده یکم کنار رفت .
منم رونا رو دیدم که یه پسری رو بغل کرده .
دندونام رو بهم سابیدم و با خشم بلند شدم جوری که صندلی افتاد روی زمین.
با عصبانیت در رو باز کردم و با قدم های محکمی رفتم سمت حیاط.
هم بخاطر فیلم تحریک شده بودم و احساس میکردم پایین تنم داره از آتیش میسوزه هم داشتم از عصبانیت میمردم.
رفتم داخل حیاط و رفتم سمت رونا و پسره رو ازش جدا کردم و یه مشت زدم تو صورت پسره که افتاد روی زمین.
از زبان رونا*
همینطوری توی بغل جیمین بودم که یک دفعه ازم جدا شد و افتاد روی زمین.
بهت زده به صحنه ی روبروم نگاه میکردم .
جونگ کوک نشست روی جیمین و شروع کرد به مشت زدن توی صورتش.
سمتش رفتم و بازوی جونگ کوک رو گرفتم که برگشت نگام کرد.
چشمام قرمز شده بود و داشت از سر و روش عرق می بارید.
یه پوزخندی بهم زد و گفت:
_من با تو کار دارم خانم کوچولو
+خ...خواهش میکنم..ولش کن... اون کاری نکرده
جونگ کوک از روی جیمین بلند شد و به طرف من برگشت و دستم رو گرفت و کشید.
منم بزور دنبالش رفتم
+ایی .. ج..جونگ..کوک دستم ... ایی ... تورو خدا آروم
_خفه شو
×نگاه کن رونا ... زندگی دوروزه نباید خودت رو اذیت کنی
+ممنون که درک میکنی.
جیمین لبخندی زد و دستش رو انداخت دور گردنم و بغلم کرد.
اولش تعجب کردم ... بعد منم بغلش کردم.
خیلی به بغل کردن احتیاج داشتم.
از زبان جونگ کوک*
تقریبا آخرای فیلم بود .
بدجور تحریک شده بودم حالم اصلا خوب نبود .
تهیونگ نگاهی بهم کرد و گفت:
=وااااو ... فکر کنم یکی اینجا حالش خرابه .
_ خفه شو .
= حالا دختر چجوری برات جور کنیم .
_اه تهیونگ ولم کن.
= باشه بابا... مگه گرفتمت.
تهیونگ بلند شد و سمت در رفت و در رو باز کرد.
_ کجا ؟؟
= نترس میرم دستشویی^^
_ برو
تهیونگ رفت بیرون و در رو بست.
دیگه حالم داشت بدتر میشد .
عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم.
همین که داشتم فیلم رو نگاه میکردم یکدفعه پرده یکم کنار رفت .
منم رونا رو دیدم که یه پسری رو بغل کرده .
دندونام رو بهم سابیدم و با خشم بلند شدم جوری که صندلی افتاد روی زمین.
با عصبانیت در رو باز کردم و با قدم های محکمی رفتم سمت حیاط.
هم بخاطر فیلم تحریک شده بودم و احساس میکردم پایین تنم داره از آتیش میسوزه هم داشتم از عصبانیت میمردم.
رفتم داخل حیاط و رفتم سمت رونا و پسره رو ازش جدا کردم و یه مشت زدم تو صورت پسره که افتاد روی زمین.
از زبان رونا*
همینطوری توی بغل جیمین بودم که یک دفعه ازم جدا شد و افتاد روی زمین.
بهت زده به صحنه ی روبروم نگاه میکردم .
جونگ کوک نشست روی جیمین و شروع کرد به مشت زدن توی صورتش.
سمتش رفتم و بازوی جونگ کوک رو گرفتم که برگشت نگام کرد.
چشمام قرمز شده بود و داشت از سر و روش عرق می بارید.
یه پوزخندی بهم زد و گفت:
_من با تو کار دارم خانم کوچولو
+خ...خواهش میکنم..ولش کن... اون کاری نکرده
جونگ کوک از روی جیمین بلند شد و به طرف من برگشت و دستم رو گرفت و کشید.
منم بزور دنبالش رفتم
+ایی .. ج..جونگ..کوک دستم ... ایی ... تورو خدا آروم
_خفه شو
۸۰.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.