فیک کوک از مافیا متنفرم پارت ۳۵
کوک ویو
ات از صبح تو اتاقشه و بیرون نیومده احتمالا ناراحته سوزی و جینا چندین بار خواستن برن پیشش ولی اون هردوشون رو فراری میداد نزدیکای عصر بود این دختر گشنشم نمیشه یه چیزایی از آشپزخونه گرفتم و بردم اتاقش در که زدم فکر کرد دختران و گفت برین گمشین ولی من درو باز کردم و رفتم تو اتاق منو دید تعجب کرد گفتم برات غذا آوردن
_ممنون برو دیگه
کنارش نشستم و گفتم از چی اینقدر ناراحتی
_من جدی کاری کردم چیزی بهت گفتم
راستش چیزی نگفت ولی چرا اینو بگم گفتم
خب تو گفتی منو خیلی دوست داری میخوای باهام باشی ولی فقط خجالت میکشی
_چرت نگو آدم تو این جور وقتا راستش رو میگه نه دروغ
راست میگه اون جدی حسی بهم ندارم ولی کی اهمیت میده اگه واسه قولی که بهش دادم نبود خیلی وقت پیش مال خودم میکردمش
_نمیخوای بری بیرون
نه نمیخوام
دیگه توجه ای به من نکرد و غذاشو میخورد
تا اینکه جیغ زد فهمیدم فهمیدم چیکار کنم
ولی چی رو فهمیده
چی رو فهمیدی ات
ولی جوابی نداد و پاشد منو از اتاق بیرون کرد درو بست
دیوونه که نیس
ات ویو
نقشم رو کامل کشیدم خدا کنه جواب بده شب شد رفتم سر میز شام حرفی ردوبدل نمیشد همه ساکت بودن تا گفتم نظرتون چیه بعد شام یه بازی کنیم ولی پسرا هر کدوم به بهانه ای نخواستن ولی بازم طبق معمول همه رو راضی کردم و الان رو زمین حقله ای نشستیم و گفتم بازی اینه
خب تو این تنگ یه سری سوال اس که همشون رو من نوشتم نوبتی یکی بر میداریم و جواب میدیم
جونگ سوک:از کجا مطمئنی دروغ نمیگویم
_واسه اونم یه دروغ سنج داریم به نگهبانا گفتم بگیرین شروع کنیم اول هی یون
اون یکی از برگه ها رو بر می داره من چندتا سوال با مفهوم نوشتم و یه سری تقلب آماده دارم ولی بازم نیاز بود بعضی سوالات چرت باشن
_خب نوشته نوشته زنداداش این چه سوالیه
چشه خب و منو زنداداش صدا نکن
_من به این جواب نمیدم
بدش من
_بیا
خب سوال بدی نیس که دقیقا میخواستم تو اینو جواب بدی زود باش
_نمیخوام
باشه پس لابد میخوای جینا ندونه
_ات
جینا:سوال چیه
هی یون چندتا دوست دختر داشتی
_فقط جینا
دروغ هی یون معلوم شد چون دروغ سنج به رنگ قرمز در اومد
هی یون
_جبنا خب چه اهمیتی داره
دارع جواب بده
_خب خب
زودددددد
_حسابش از دستم در رفته چون زیاد بودن
ات:راست میگه
ولی جان خودم تورو دوست دارم جینا
ساکت
باشه
ات:خب بعدی سوزی
_بزرگترین دروغی که تا حالا تو جمع گفتی چی بود و به کی خب به ات در مورد سونگ هو
درسته بعدی کوک
_مسخره ترین کاری که کردی من کاری مسخره نمیکنم
درسته جینا تو
_اولین عشقت خب اولینش یه پسر
هی یون:جواب نده اولین عشقت من نیستم
_نه اینکه من اولین عشقتم خب اسمش لی کای بود سه سال باهم بودیم تا من جدا شدم
درسته جونگ سوک
_خانواده رو تعریف کن خب خانواده یعنی بلای جون
دروغ میگی
_دستگاه خرابع
امممم جواب بده
_مجبور نیستم من میرم
می ترسی نه
_از چی ات.
از اینکه همه حست رو بدونن
_نه
پس جواب بده
_خب خب خانواده نمیدونم ولی یعنی کسایی که حاضری جونت رو بهشون بدی نه بگیری مگه نه کوک
کوک:صد بار گفتم کار من نبود
ات:درسته نوبت کنه دعوا ممنوع خب نوشته یه سوال از هرکس دوست داری بپرس از کی بپرسم کوک تو
_خب
دیشب چی شد
_ات زشته پیش اینا
داری دروغ میگی
این چرا اینقدر خوب کار میکنه خب هیچی نشد
دروغه
_فقط گفتی دوسم نداری
درسته خب بعدی
چرا بهش گفتم دوسش ندارم
چند باری این روند تکرار شد ولی بازم سوالایی که اصلی آن تا حالا در نیومدن
ات از صبح تو اتاقشه و بیرون نیومده احتمالا ناراحته سوزی و جینا چندین بار خواستن برن پیشش ولی اون هردوشون رو فراری میداد نزدیکای عصر بود این دختر گشنشم نمیشه یه چیزایی از آشپزخونه گرفتم و بردم اتاقش در که زدم فکر کرد دختران و گفت برین گمشین ولی من درو باز کردم و رفتم تو اتاق منو دید تعجب کرد گفتم برات غذا آوردن
_ممنون برو دیگه
کنارش نشستم و گفتم از چی اینقدر ناراحتی
_من جدی کاری کردم چیزی بهت گفتم
راستش چیزی نگفت ولی چرا اینو بگم گفتم
خب تو گفتی منو خیلی دوست داری میخوای باهام باشی ولی فقط خجالت میکشی
_چرت نگو آدم تو این جور وقتا راستش رو میگه نه دروغ
راست میگه اون جدی حسی بهم ندارم ولی کی اهمیت میده اگه واسه قولی که بهش دادم نبود خیلی وقت پیش مال خودم میکردمش
_نمیخوای بری بیرون
نه نمیخوام
دیگه توجه ای به من نکرد و غذاشو میخورد
تا اینکه جیغ زد فهمیدم فهمیدم چیکار کنم
ولی چی رو فهمیده
چی رو فهمیدی ات
ولی جوابی نداد و پاشد منو از اتاق بیرون کرد درو بست
دیوونه که نیس
ات ویو
نقشم رو کامل کشیدم خدا کنه جواب بده شب شد رفتم سر میز شام حرفی ردوبدل نمیشد همه ساکت بودن تا گفتم نظرتون چیه بعد شام یه بازی کنیم ولی پسرا هر کدوم به بهانه ای نخواستن ولی بازم طبق معمول همه رو راضی کردم و الان رو زمین حقله ای نشستیم و گفتم بازی اینه
خب تو این تنگ یه سری سوال اس که همشون رو من نوشتم نوبتی یکی بر میداریم و جواب میدیم
جونگ سوک:از کجا مطمئنی دروغ نمیگویم
_واسه اونم یه دروغ سنج داریم به نگهبانا گفتم بگیرین شروع کنیم اول هی یون
اون یکی از برگه ها رو بر می داره من چندتا سوال با مفهوم نوشتم و یه سری تقلب آماده دارم ولی بازم نیاز بود بعضی سوالات چرت باشن
_خب نوشته نوشته زنداداش این چه سوالیه
چشه خب و منو زنداداش صدا نکن
_من به این جواب نمیدم
بدش من
_بیا
خب سوال بدی نیس که دقیقا میخواستم تو اینو جواب بدی زود باش
_نمیخوام
باشه پس لابد میخوای جینا ندونه
_ات
جینا:سوال چیه
هی یون چندتا دوست دختر داشتی
_فقط جینا
دروغ هی یون معلوم شد چون دروغ سنج به رنگ قرمز در اومد
هی یون
_جبنا خب چه اهمیتی داره
دارع جواب بده
_خب خب
زودددددد
_حسابش از دستم در رفته چون زیاد بودن
ات:راست میگه
ولی جان خودم تورو دوست دارم جینا
ساکت
باشه
ات:خب بعدی سوزی
_بزرگترین دروغی که تا حالا تو جمع گفتی چی بود و به کی خب به ات در مورد سونگ هو
درسته بعدی کوک
_مسخره ترین کاری که کردی من کاری مسخره نمیکنم
درسته جینا تو
_اولین عشقت خب اولینش یه پسر
هی یون:جواب نده اولین عشقت من نیستم
_نه اینکه من اولین عشقتم خب اسمش لی کای بود سه سال باهم بودیم تا من جدا شدم
درسته جونگ سوک
_خانواده رو تعریف کن خب خانواده یعنی بلای جون
دروغ میگی
_دستگاه خرابع
امممم جواب بده
_مجبور نیستم من میرم
می ترسی نه
_از چی ات.
از اینکه همه حست رو بدونن
_نه
پس جواب بده
_خب خب خانواده نمیدونم ولی یعنی کسایی که حاضری جونت رو بهشون بدی نه بگیری مگه نه کوک
کوک:صد بار گفتم کار من نبود
ات:درسته نوبت کنه دعوا ممنوع خب نوشته یه سوال از هرکس دوست داری بپرس از کی بپرسم کوک تو
_خب
دیشب چی شد
_ات زشته پیش اینا
داری دروغ میگی
این چرا اینقدر خوب کار میکنه خب هیچی نشد
دروغه
_فقط گفتی دوسم نداری
درسته خب بعدی
چرا بهش گفتم دوسش ندارم
چند باری این روند تکرار شد ولی بازم سوالایی که اصلی آن تا حالا در نیومدن
۱۸.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.