پارت 7 خون سیاه
Black_blood
part7
یونگی: خوب لطف برای تماشای قسمت بعدی سریال به برنامه یونگی پلاس مراجعه کنید زنگــ خورد نمیخواید برید کلاس
جنوکوک: پاشید بریم پس
(فلش بک تو کلاس)
یونا: چرا این دختره خیره سر نمیاد سر کلاس
یونگی: چیزی شده (بچه ها تو چند پارت قبل گفتم که هانا پشت تهیونگ و یونگی میشینه بقل دستش هم یونا هستش)
یونا: هیچی هانا نیومد سر کلاس بخاطر همین
یونگی: نگران نباش بزار یکم تنها باشه
یونا: هانا دختره قوی هست از لحاظ جسمی اما از لحاظ روحی نه
یونگی: خودش کم کم فراموش میکنه
=اون پشت هم که انشاالله کنفرانسه نه
جونکوک: اقای هان چی میگید هنوز با برنامه خانم یونا اشنا نشدید زنگ کلاس شما امادگی قبل کنفرانسه😂
یونا: چــــــی میــــگی جدی اخه قبل هماهنگ با معاون کنفرانس من چیکار کنم 😌
=خوب دیگه مطرح کنندگان کنفرانس شما بفرماید درسو توضیح بده
یونا پاشو بیا پا تخته
جونکوک: خدافظ
=والبته شما اقای جونکوک😁
جیمین: تا تو باشی حرف اضافه نزنی
جونکوک: خفشــــو دوست عزیز(اروم)
جیمین: خدافـــــظ دوست عزیز
=بله بفرماید
ویو تهیونگ
حرفا شونو شنیدم از اقای هان اجازه گرفتم برم بیرون به بهونه دستشویی وقتی رفتم دیدم هانا تو الاچیق هستش رفتم پیشش
تهیونگ: سلام
هانا: ......
تهیونگ: سلاممم
هانا:......
تهیونگ: کری مگـــــــــــه تو
هانا: برگشتم که تهیونگ رو پشته سرم دیدم متوجه حضورش نشده بودم که از رو صندلی افتادم
تهیونگ: خوبی چیزیت شد
هانا: نه عالیم(نه که افتادم رو پر قو از راحتی کلامی ندارم اروم)
تهیونگ: چیزی گفتی
هانا: چی اها هیچی
The end of the part7
____________♡_______________
part7
یونگی: خوب لطف برای تماشای قسمت بعدی سریال به برنامه یونگی پلاس مراجعه کنید زنگــ خورد نمیخواید برید کلاس
جنوکوک: پاشید بریم پس
(فلش بک تو کلاس)
یونا: چرا این دختره خیره سر نمیاد سر کلاس
یونگی: چیزی شده (بچه ها تو چند پارت قبل گفتم که هانا پشت تهیونگ و یونگی میشینه بقل دستش هم یونا هستش)
یونا: هیچی هانا نیومد سر کلاس بخاطر همین
یونگی: نگران نباش بزار یکم تنها باشه
یونا: هانا دختره قوی هست از لحاظ جسمی اما از لحاظ روحی نه
یونگی: خودش کم کم فراموش میکنه
=اون پشت هم که انشاالله کنفرانسه نه
جونکوک: اقای هان چی میگید هنوز با برنامه خانم یونا اشنا نشدید زنگ کلاس شما امادگی قبل کنفرانسه😂
یونا: چــــــی میــــگی جدی اخه قبل هماهنگ با معاون کنفرانس من چیکار کنم 😌
=خوب دیگه مطرح کنندگان کنفرانس شما بفرماید درسو توضیح بده
یونا پاشو بیا پا تخته
جونکوک: خدافظ
=والبته شما اقای جونکوک😁
جیمین: تا تو باشی حرف اضافه نزنی
جونکوک: خفشــــو دوست عزیز(اروم)
جیمین: خدافـــــظ دوست عزیز
=بله بفرماید
ویو تهیونگ
حرفا شونو شنیدم از اقای هان اجازه گرفتم برم بیرون به بهونه دستشویی وقتی رفتم دیدم هانا تو الاچیق هستش رفتم پیشش
تهیونگ: سلام
هانا: ......
تهیونگ: سلاممم
هانا:......
تهیونگ: کری مگـــــــــــه تو
هانا: برگشتم که تهیونگ رو پشته سرم دیدم متوجه حضورش نشده بودم که از رو صندلی افتادم
تهیونگ: خوبی چیزیت شد
هانا: نه عالیم(نه که افتادم رو پر قو از راحتی کلامی ندارم اروم)
تهیونگ: چیزی گفتی
هانا: چی اها هیچی
The end of the part7
____________♡_______________
۴.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.