پارت ششم زندگی جدید
گفت :لباس بپوش منم بلند شدو رفتم لباش پوشیدم رفتیم پایین ارباب نشست روی صندلی گفت :بیا روی پام بشین منم سرخ شدم گفتم :چشم صبحانه میخوردیم بهم گفت :برو آماده شو امشب مهمونی داریم و تو فقط پیش من باش گفتم :باشه گفت:چه دختر خوبی به حرف اربابش گوش میکنه خندم گرفت بلند شدم رفتم تو اتاقم ۱ ساعت خوابیدم چون خیلی خسته بودم چشمام رو باز کردم دیدم ارباب بالای سرم نشسته نگام میکنه منم سریع بلند شدم
از دید *تهیونگ*
وقتی خواب بود خیلی کیوت جذاب بود انگار گربه کوچولو بود با خودم گفتم این دختر برام خیلی عزیزه
گفتم: ارباب شما اینجا چیکار میکنید گفت :میخواستم بیدارت کنم که آماده بشی گفتم :ببخشی ارباب خوابیدم گفت :اشکال نداره که خوابیدی امشب میخوام دوباره برای من بشی لبش رو کوبوند روی لبم مثل تشنه ها حمله کرد لبش رو برداشت گفت :برو آماده شو منم رفتم سرویس بهداشتی صورتم رو شستم
خب این پارت هم تموم شد 🙃🙂
عزیزان روزه خوبی داشته باشید
از دید *تهیونگ*
وقتی خواب بود خیلی کیوت جذاب بود انگار گربه کوچولو بود با خودم گفتم این دختر برام خیلی عزیزه
گفتم: ارباب شما اینجا چیکار میکنید گفت :میخواستم بیدارت کنم که آماده بشی گفتم :ببخشی ارباب خوابیدم گفت :اشکال نداره که خوابیدی امشب میخوام دوباره برای من بشی لبش رو کوبوند روی لبم مثل تشنه ها حمله کرد لبش رو برداشت گفت :برو آماده شو منم رفتم سرویس بهداشتی صورتم رو شستم
خب این پارت هم تموم شد 🙃🙂
عزیزان روزه خوبی داشته باشید
۵۴.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.